«در جامعهای زندگی میکنیم که همه عوامل جمع شدهاند (بخوان دست به دست هم دادهاند) تا اشک انسانها را دربیاورند. اقلاً اگر در این میان گاهی «اشک شادی» و «اشک شوق» از دیدهای جاری میشد، باز جای شکرش باقی بود. حتی «اشک ندامت» هم برای خودش غنیمتی است. اما در روزگار ما و در این خشکسالی ممتد (بخوان خشکسالی ممتد خنده و شادی)، چشمها فقط «اشک حسرت» جاری میکنند و این آب تلخ برای رویش و شکوفایی هر گلی زیانآور است».
پاراگراف فوق (البته با اندک دستکاری فضولانه حقیر و البته با اجازه «آرشآزاد» عزیز)، آغاز گیرا، جاندار و گویای مقدمه کتاب شعر طنز «جیزیقدان چیخما بالا»ی آرشآزاد، طنزپرداز دردکشیده و دردفهم معاصر آذربایجان است، که تراژی انسان عصر ما را بازگو میکند. انسانی که نهتنها شاد نیست، نهتنها شور و شوقی در وجود دردمندش موج نمیزند، بلکه عوامل متعددی! دست به دست هم دادهاند که هموارهی تاریخ، اشک اندوه، حسرت و خون از دیدگانش جاری سازند و این انسان را خنداندن هنری است بس دشوار و گریاندن او چه سهل و آسان؟! نشاندن خنده و یا حداقل لبخند بر لبان و چهره فسرده انسان امروز تنها از پهلوان خنده، یعنی طنزپرداز برمیآید که با دل خونین لب خندان بیارد همچو جام. و صد البته از پس این خنداندن، اندیشهای روشنگر در او تزریق شود و او را از خواب گرانی که هیپنوتیستهای حرفهای تاریخ برای او تدارک دیدهاند بیدار کند. در پاراگراف فوق استعاره و نمادی با تصویر و مضمونی عمیق و گویا به کار رفته است: «خشکسالی ممتد» که با اضافه کردن دو واژه خنده و شادی، این استعاره شفافتر و رساناتر میگردد. این خشکسالی ممتد خنده و شادمانی خاص عصر ما نیست و به جرأت میتوان گفت از دورانی که جوامع انسانی به طبقات حاکم و محکوم تقسیم شدند، این خشکسالی آغاز شده و تا عصر حاضر نیز ادامه داشته است. و در طول تاریخ همواره این بهلول دیوانهها!! (دانندهها) لطیفهگوها، دلقکها، مزهپرانها، جوکرها و بالاخره طنزنویسها بودهاند که با به سُخره گرفتن اعمال غیرانسانی، مستبدانه و غفلتآمیز حاکمان تاریخ و نشاندن خنده و شادی بر لبان ماتمزده محرومان و ستمکشان، آنان را شارژ روانی کرده و در مبارزهشان یاری دادهاند و نگذاشتهاند اشکهای ماتم و اندوه و حسرت، آنها را از پای درآورده و چه رسالتی؟!
در این مقال من بعد از اشاره کوتاه به «عنوان» و کاریکاتور روی جلد کتاب «جیزقدان چیخما بالا» و آنالیر و بررسی اولین شعر آن به نام «ما طنز نویسان» که من آن را مانیفست شعر طنز «آرشآزاد» نامیدهام، از کتاب اول ایشان درمیگذرم و به کتاب دوم با عنوان «جولو جولویه قالمادی» میپردازم که جوهر و پتانسیل و توانمندی بالای آرشآزاد(۱) در سرایش شعر طنز را به نمایش میگذارد و قابل تعمق و تجزیه و تحلیل و شایسته تقدیر میباشد. و در پایان مقال ویژگیهای طنز او را برخواهم شمرد.
آرشآزاد را من به طور غیرمستقیم از طریق آثار شعر طنز او در مجله «گل آقا» و مطبوعات تبریز میشناختم. اما آشنایی حضوری من با ایشان در سال ۸۳ در یکی از جلسات انجمن شعر و ادب تبریز رخ داد. یکی دو ساعتی اختلاط کردیم و آرشآزاد یک نسخه از مجموعه شعر طنز خود با عنوان «جیزیقدان چیخما بالا» را به حقیر اهداء کردند. و بعد از آن توفیق دیدار ایشان را نداشتم تا این که اخیراً باجناق عزیزم آقای «ایمانی» که همیشه منشاء خیر برای حقیر بوده است، این دفعه نیز ضمن تقدیم کتاب دوم آرشآزاد با عنوان «جولو جولویه قالمادی»، حقیر را در جریان فراخوان اخیر در خصوص انتشار ویژهنامهای به مناسبت شصت سالگی آرشآزاد قرار دادند و از من هم خواستند چنان که خاطرهای، شعری و یا مقالهای در زمینه شعرهای طنز او دارم برای چاپ در ویژهنامه آماده کنم و از این بابت وامدار و منتدار آقای ایمانی هستم. بگذریم. فرصت مغتنمی پیش آمده بود، پس دست به کار شدم و مجموعه «جولو جولویه قالمادی» را با شور و اشتیاق و حوصله و دقت مورد مطالعه و بررسی قرار دادم و محصول این به اصطلاح بررسیها نقد و نظری است که در معرض قضاوت عموم قرار میگیرد و پرواضح است که این نقد و نظر، تحلیل و نظریات مشخص یک مخاطب تیزبین و اهل مطالعه است و نه یک منتقد و کارشناس شعر طنز که خود تخصصی جداگانه میطلبد. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
عنوان و کاریکاتور روی جلد کتاب «جیزیقدان جیخما بالا» چه عنوان طنزآمیز و بامسمایی! است برای طنزنویسان فضولباشی!! که هرگز حد خود را رعایت نمیکنند و فرامرزی عمل میکنند! و این عنوان چه همخوانی و هارمونی جالب و معنیداری با کاریکاتور بکر و گویای روی جلد دارد که آرش را شیطنتآمیر و طربانگیز نشان میدهد که گستاخانه! و مستانه و شوخ و دور از چشم از ما بهتران! و شاید هم جلو چشم آنها، از خط قرمزی که پیرامونش ترسیم کردهاند خروج کرده است. این کتاب با شعر «ما طنزنویسان» آغاز میشود. به نظر حقیر این شعر را باید مانیفست شعر طنز آرشآزاد تلقی کرد که در آن باز به زبان طنز و کنایه، رسالت، اندیشه فلسفی و جهانبینی آرشآزاد را بیان میکند. این شعر نیمهطنز و نیمهجدی است. اما در آن مضامین و مفاهیم بس ظریف و عمیقی نهفته است که در خور توجه است و من سعی میکنم تا حد توانم لایههای درونی، استعاری و کنایی موجود در بیتها را بشکافم. در بیت اول مانیفست شعر طنز- جدی «ما طنزنویسان» مایه و رنگ و بوی طنز دیده نمیشود و این بیت بیشتر نظمی است مستقیمگو که باور، اعتقاد و پایبندی شاعر را به حق و حقیقت و به تعبیری وسیعتر، اندیشه فلسفی او را بازگو میکند و جبهه شاعر را در صفآرایی کارزار حق و باطل به وضوح نشان میدهد. اما در بیت دوم مایه طنز و استعارهای نهفته است و موقعیت روایی و پوسته شعر طنز که همانا خندهناک و خندهآور بودن آن میباشد اتفاق افتاده است. یعنی مخاطب (خواننده و یا بیننده) با مشاهده: «ما از نسل باباطاهر و…) و تداعی تخلص «باباطاهر» که «عریانی» باشد در ذهن خواننده و تأثیر بصری آن به مخاطب بیاختیار به خنده میافتد و در نظر اول برایش کمی غیرعادی مینماید و همین غیرعادی نمایاندن همانا نگاه متفاوت یک طنز واقعی ا ست که نگاهی آنرمال است. به نظر حقیر این مصرع اگر چنین نوشته میشد:
(از جنس) و یا همسان باباطاهر عریان و چون اوییم…
استعاریتر و مرکبتر میشد و اشاره کنایی شاعر را لو نمیداد. مخاطب بعد از خواندن مصرع اول بلادرنگ از پس پوسته خنده و تصور صفت عریانی، به رابطه عریانی باباطاهر و شاعر (آرشآزاد) میاندیشد و اینجاست که از سطح به عمق میلغزد و به عریانی در معنای مجازی و عمیق آن میاندیشد، یعنی فروفکنده شدن پوششهای ریا، تزویر و چند چهرهگی از تن اندیشه و روان شاعر و نهایت به خلوص، یکرنگی و پاکی او پی میبرد و این یعنی ایجاد فکر و اندیشه از پس خنده که از وجود اساسی منشور ژانر طنز است. بیت سوم به نوعی تکرار بیت اول است، اما در بیت چهارم رسالت بسیار عمیق و تاریخی یک شاعر طنزپرداز نهفته است. و آن این که در شرایط زمانی که عوامل چندی دست به دست هم دادهاند تا به قول شاعر اشک اندوه و حسرت مردم را دربیاورند و چشمههای خنده و شادی را در روح و روان انسانها بخشکانند، آرشآزاد و یا هر شاعر طنزپرداز دیگر بذر خندههایش را بر کشتزار به خشکسالی نشسته لبان مردم میکارد و آن را با عرقریزی روح و اشکهای درونش آبیاری میکند و من اینجا به یاد جملهای از نابغه سینمای طنز جهان «چارلی چاپلین» میافتم که در کتاب «زندگانی من» اثر دخترش در صفحه اول چاپ شده بود و من سالها قبل آن را خوانده بودم:
«روی سن و در صحنه نمایش چهل سال مردم را خنداندهام و به همان اندازه پشت صحنه گریستهام»
اما بیت پنجم نکتهای تراژیک را در حیات شاعر طنزنویس ما به تصویر میکشد که در انسان حس همدردی و شفقت با شاعر را برمیانگیزد و این مصرع روند تاریخی جور و یا جورهایی را که همیشه بر شاعران حقگوی و حقیقتنویس و منتقد زمانه خویش، رفته است نشان میدهد. آن هم در قالب و ترکیب به ظاهر ساده «دل شکسته» و این دل شکستگی شکنندهی روح نه تنها آنان را به موضع انفعال و انزوا نکشانده، بلکه با ملات خنده نه تنها دل خود، بلکه دلهای شکسته دیگران را هم بند زده، جوش داده و التیام بخشیدهاند. ممکن است خوانندهای ظاهربین سادهاندیش و سادهلوح در نظر اول بر این دلشکستگی شاعر پوزخند زند و آن را یک آه و ناله و سوز و گداز رمانتیسم آبکی بیانگارد و لب و لوچهاش به هم برآید که: «آخیش، حیوونکی شاعرک، از عشق ناکام دل نازکش شکسته، ننه به قربانش!» اما زهی خیال باطل. اینجا باز به یاد بیتی از حافظ میافتم:
اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
و به راستی شاعر مگر عاشق نیست که هست و نیستش را در نرد عشقاش به انسانیت میبازد؟ گاه پوستش کنده میشود، گاه لبش دوخته میشود و گاه…
و شاعر طنزپردازها آرشآزاد، چون ساقی شادمانگی ساغر پر از خنده در دست و با نوشاندن آن بر لبان گرفتار در خشکسالی ممتد با خنده و شادی درآویخته، به هم ساخته و در پی برانداختن بنیاد غم و اشک حسرت و ماتم و تاراندن لشکر غم به رقص و پایکوبی میپردازد.
در بیت ششم شاعر به نقش تاریخی شاعر طنزپرداز پرداخته است! ما در بیت هفتم میرسیم به وجه مشخصه و ممیزه ژانر شعر طنز یعنی نیشدار بودن آن. نیشی که در سطح نمیلغزد و به اعماق و ریشهها میزند. و به اصطلاح، شاعران مدیحهسرا صلهگیر و عدول کرده از رسالت پیغمبری شعر را با نیش گزنده خود میچزاند. شاعرانی که با برخورداری از یارانههای کاغذ و وامهای انتشاراتی کلان، پشت سر هم کتابهای پرزرق و برق اما بیمحتوی و سفارشی به چاپ میرسانند و طبع و استعداد حقیرشان را صرف مدیحهسراییهای فردی و تعریف و تمجید از این و آن میکنند؛ و یا در گرداب «هنر برای هنر» صرف فرو میغلتند. برای رفع هر گونه سوءتفاهم در فلسفه هنر برای هنر باید روشن کنم که صرف مضمونگرایی هنر محسوب نمیشود و چنانچه فرم یک اثر هنری به اوج و کمال خود برسد طبعاً در خدمت محتوی و فلسفه و جهانبینی هنرمند خواهد بود و در نقد ادبی و زیبایی شناختی. فرم پخته، کمال یافته و زیبا ملاک میباشد و این که شاعر چه میخواهد بگوید و یا چه میگوید به حوزه نقد فلسفی و محتوایی مربوط میشود. و فرم بیمحتوی و بیاندیشه از نظر حقیر سرگرمی هنری بیش نخواهد بود. بگذریم.
بالاخره میرسیم به بیت نهم و آخرین بیت مانیفست شعر طنز آرشآزاد. در این بیت که پایانبندی شعر نیز محسوب میگردد، شاعر جبهه وصف خود را که در کنار مردم و با مردم بودن هست مشخص میکند. او خود را وامدار و مدیون مردم خوب خود میداند و این فلسفه وجودی هر هنرمند متعهد و مردمی است که معتقد است در مرکز و کانون هنر اصیل انسان قرار دارد با تمامی ابعاد وجودی (مادی و روانی) و مطالبات و نیازهایش. در مصرع دوم بیت آخر باز استعارهای نهفته است که نهایت شیفتگی شاعر را به مردم خودش نشان میدهد. مستی او از خُم میکده مردم، یعنی شاعر آنچنان با مردماش یگانه شده، آنچنان در خوبی، صفا و یکرنگی مردماش حل شده که سرمست از شراب صفا و محبت و عشق آنهاست. از این شعر- مانیفست آرشآزاد- که بگذریم، دو شعر نیز با عنوان و مضمون مشابه اما ضعیف و تکراری در صفحات بعد آمده که با وجود شعر اول علت وجودیشان منتفی است و نیازی به چاپ آنها نبود. چرا که توضیح واضحات است. اما کتاب دوم آرشآزاد با عنوان «جولو جولویه قالمادی» کاملاً متفاوت با کتاب اول میباشد، از هر جهت که نگاه کنیم. و در مجموع از انسجام، پختگی و به اصطلاح طنزپردازان از طنزیت بیشتری برخوردار است و ویژگیها و مؤلفهها خاص شعر طنز آرشآزاد در آنها میدرخشد. نگاه شاعر در این مجموعه شسته و رُفتهتر، شفافتر و عمیقتر شده است. تک تک شعرها را که میخواندم، بیاختیار به خنده میافتادم، آن هم منی که به این سادگی برای هر اثر خندهآمیز سطحی و آبکی، خنده که سهل است، لبخند هم نمیزنم، اما تا کتاب «جولو جولویه قالمادی» را به پایان ببرم بارها به شدت خندیدم و از پس این خندهها پیامهای کنایی و جسارتآمیز آرشآزاد را دریافتم. اما مقال را به درازا نکشانم و ویژگیهای شیوه طنزپردازی آرشآزاد را جمعبندی کنم و برشمارم:
نگاه آرش به محیط پیرامونی و آدمها و پدیدهها، نو، تیز و باریک است و به قول سپهری، چشمهایش را شسته است و جور دگر میبیند. نگاهش و سوژههایش به اصطلاح امروزیها، به روز است و ملموس و دردهای مبتلا به جامعه امروزی را فریاد میزند. مضامین شعرها عمیق و مرکباند و مخاطب را به اندیشه وا میدارند. فرم و قالب شعرهایش در شعرهای طنز فارسی بیشتر نو و آزاد (نیمایی) است همراه با استفاده از نظیره گوییهای متأثر از شاعر نیمایی. زبان شعرهایش روان، نرم و آهنگین است و برخوردار از کنایههای غنی و پیامدار و در عین حال با نیشهایی در لایههای درونی زبان که در لحظه نخست گزندگی و تلخی آن حس نمیشود، همانند آمپول پنیسیلین که در آن بیحس کننده لیدوکائین قاطی کرده باشند که انسان درد و سوزش را حس نمیکند، اما بعد از پایان بیحسی، دردی آغاز میشود که بهبودی در پی دارد و سلامتی. و در طنز نیز عین این اتفاق میافتد، یعنی خنده نقش لیدوکائین را بازی میکند و بعد که فرآیند خنده به پایان میرسد، درد نیش آگاهی آغاز میگردد و به دنبالش انسان به خود میآید، به ضعفها و عیبها و غفلتها و الکی خوشیها و خواب خرگوشی و فراموشی خود وقوف مییابد و این سازندگی اندیشهگی بعد از ویرانگری اولیه میباشد. نیش زبان طنز آرش سطحی نیست که قلقلک دهد و رد شود. این نیش بیدارگر است و ویرانگر چُرت خواب تاریخی که بر ذهن و دیدگان بشر سایه افکنده است و صد البته نیش طنز آرشآزاد با نوش خنده عجین است که زهر نیشها را تعدیل و قابل تحمل کند، همانند لیدوکائین که نام بردم.
خندههایی که شعر طنز آرشآزاد بر لبها مینشاند، خندههای بلاهتآمیز، الکی خوشانه و از برای تفنن و سرگرمی لحظهای نیست، بلکه در پیاش اندیشهزا است و تفکرانگیز. جسارت از بارزترین ویژگیهای شعر طنز آرشآزاد است که مثال زدنی و تحسین برانگیز است و این جسارت را به راحتی میشود در پرداختن او به سوژهها و موضوعات حساس و سئوال برانگیزش دریافت. آرشآزاد پا از خط قرمز فراتر نهاده و کار را به جاهای باریک کشانده است.
طنزهای آرشآزاد پرده در و ویرانگر است. درندهی پردههای غفلت، فراموشی، جهالت، سادهلوحی و خرافات از برابر دیدگان بصیرت انسان و ویرانگر ساختارهای ذهنی زنگ زده و فرسوده و دگم و سازنده بناهای اندیشگی نو است. لبه تیز طنز آرشازاد ناهنجاریهای اجتماعی، بیخیالیها، الکی خوشیها، عوام فریبیها و وعده و وعیدههای دروغین و سرخرمنی، خواب خرگوشیها، زودباوریها، انقیاد و صِغری ذهنانگاریها را نشانه میگیرد و زبان شلاقوارش را بر غفلت و بیتوجهی و تسامح و سهلانگاری عاملان آنها فرود میآورد.
آرشآزاد در پی اصلاح جامعه و انسانها از بالا و پایین است. طنز او هر چند پرده در ویرانگر است، اما هرگز هتک حرمت نمیکند و حریمهای اخلاقی، حیثیتی و باور و اعتقاد و شرف را رعایت میکند. آرش فرزند زمان خویشتن است و نبض جامعه و مردم خود را در دست دارد، چون پزشکی حاذق اما بیتوقع و بیچشمداشت. و همیشه کنترل بیماریها و آسیبهای اجتماعی را در دست دارد. نبض او با نبض زمان خود میزند. او دردها و آسیبها را میشناسد، اصلاً او خود درد است انگار که میخندد. آرشآزاد چهرهی خندان دردهاست. عجباً، مگر درد هم میخندد؟! و مگر میخنداند؟!
آرش فرزند خلف و شاگرد وفادار «معجز» و «صابر» است و من با جسارت و اغراق طنزآمیز میگویم که آرشآزاد، جا پای معجز و صابر نهاده است، اما راه هموار شده آنان را نمیپیماید، بلکه راهی ناهموار و پر دستانداز و پرچاله چوله را میگسترد و آن را میکوبد و ردپایی نو باقی میگذارد که ویژه خودش است. همانند اثر انگشتان انسانها که هیچ کدام شبیه هم نیستند و هنر یعنی این. هنر یعنی: «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم»
ايميل: news@.ir | شماره پيامک:000 |
- تحصیل ۴۵۰۰ دانشجو از ۵ ملیت در دانشگاه تبریز
- ایمن سازی مدارس آذربایجان شرقی نیازمند ۲۵۰ هزار میلیارد ریال اعتبار است
- مطالبات گندمکاران تا پایان شهریور پرداخت میشود
- تراکتورسازی، مصداق بارز خواستن، توانستن است
- استاندار جدید این هفته انتخاب می شود
- شهریار پیشروی شعرای برجسته دنیاست
- شهریارسیز… شعر حمید آرش آزاد به مناسبت سالروز درگذشت استاد شهریار
- افزایش ۲ برابری پرونده های کلاهبرداری در آذربایجان شرقی
- امسال چانهزنی بر سر جبران عقبماندگی دستمزد کارگری ادامه مییابد
- سفر به عراق در راستای افزایش ارتباطات اقتصادی و امنیتی است
- ۱۲۰ عنوان برنامه به مناسبت روز ملی شعر و ادب فارسی در آذربایجان شرقی اجرا میشود
- ۶۰ هزار دانش آموز کلاس اولی آذربایجان شرقی در انتظار بازگشایی مدارس
- تاخیر آورده اولیه متقاضیان علت کندی طرح های نهضت ملی مسکن آذربایجان شرقی
- گسترش فیبر نوری ۵۰۰ کیلومتری تا درب منزل شهروندان تبریزی
- با اجازه استاد شهریار قوْی منده گلیم! شعر طنز حمید آرش آزاد
- جبارعلی ذاکری مدیرعامل راهآهن شد
- تکمیل ظرفیت اقامتگاه های آذربایجانشرقی
- امام جمعه تبریز: چشم امید کشور به مدارس و دانشگاهها است
- با ابتکارکارخانه تراکتورسازی صورت گرفت؛
- احیای دریاچه ارومیه، نماد حکمرانی و توسعه سازگار با اقلیم
- ورود بیش از ۲.۶ میلیون گردشگر به آذربایجان شرقی
- بزرگراه خواجه-ورزقان ۸۹درصد پیشرفت فیزیکی دارد
- نشست ویژه انتخاب استاندار آذربایجان شرقی هفته آینده برگزار میشود
- امام جمعه تبریز: کاری نکنید صبر مردم لبریز شود
- نصب روزشمار بزرگترین مجموعه تئاتر و سینما در مرکز شهر/ زنگ نمایش «حیدر بابایه سلام» به صدا درآمد
- دیبده «حافظ»ده رد اولار!
- پابهرکاب شدن دختر دهه هفتادی با کامیونتهای تولید تراکتورسازی
- رئیس جمهور انتخاب استاندار آذربایجانشرقی را در اولویت قرار دهد
- تبلیغات حلقه گمشده صنعت گردشگری آذربایجان شرقی
- نظام تعلیم و تربیت عامل موفقیت جوامع به شمار می رود