• درباره ما
  • تماس با ما
  • ارسال خبر
  • فید خوان
    • خانه
    • اجتماعی
    • سیاسی
    • فرهنگی
    • ورزشی
    • طنز
طراحی سایت و قالب وردپرسطراحی سایت و قالب وردپرسطراحی سایت و قالب وردپرس
  • تاریخ انتشار خبر : سه‌شنبه 9 مرداد 1403 | کد خبر : 39899
  • در کمند خاطرات «با او بودن»

    سیامک آرش آزاد

    اول) اواخر سال ۱۳۷۳ ماهنامه سروش نوجوان با چاپ فراخوانی از کلیه نوجوانان علاقمند به کار خبرنگاری خواسته بود تا با ارسال یک مطلب یا گزارش از استان خود به عنوان خبرنگار افتخاری با آن نشریه همکاری کنند. در آن سال‌ها بحث «ارک علیشاه» سوژه روز و بحث محافل بود. بعد از مشورت با پدرم در مورد سابقه این میراث ارزشمند، مطلبی را تهیه و به آن نشریه ارسال کردم. تا این که در ویژه‌نامه تابستان سال ۷۴ مجله سروش نوجوان اسامی خبرنگاران افتخاری نشریه اعلام شد و از استان آذربایجان شرقی مطلب من به عنوان مطلب برگزیده معرفی گردید.

    در تعطیلات تابستان ۷۴ در روزنامه مهدآزادی به عنوان مصحح مشغول به کار شدم. نام یکی از همکاران پیشکسوت مطبوعاتی همیشه آویزه‌ی گوشم بود. تعریفش را از پدرم (حمید آرش آزاد) شنیده بودم. تا آن موقع او را ندیده بودم  و توفیق زیارت و بهره‌گیری از تجارب ارزشمند او در این روزنامه برایم حاصل شد.

    او وقتی دید اولین مطلبم در مجله سروش نوجوان چاپ شده خیلی خوشحال شد، بعد شروع به راهنمایی کرد. در آن ۳ ماه هر وقت فرصت داشت از اصول نوشتن برایم می‌گفت. روزگار چرخید و تقدیر چنین رقم زد که چند سال بعد در دفتر اختصاصی‌اش (سرپرستی روزنامه کار و کارگ) مشغول کار شدم. در نوشتن تنبلی می‌کردم اما او می‌گفت: بنویس هر چقدر هم بد بنویسی، باز هم بنویس!

    او تنها و اولین کسی بود که بعد از نوشتن مطلبی برای نظر دادن به آنها مراجعه می‌کردم. شفایی برای من نقش یک معلم، استاد، منتقد، همکار و یک دوست بزرگوار بود.

    دوم) اواخر تابستان ۷۶ بود، بعد از گرفتن دیپلم و مشخص شدن قبولیم در دانشگاه، یک روز پدر روزنامه‌نگارم، به خانه آمد و گفت: «خانم شکوهی با آقای شفایی صحبت کرد. تا در دفترش کار کنی، اگر مایل بودی برو و با او صحبت کن» یادم هست ۲۰ شهریور سال ۷۶ بود که به دفترش که آن روزها در میدان ساعت بود رفتم. او آن روزها سرپرستی نشریات کار و کارگر و اخبار و مدیراجرایی هفته‌نامه‌های محلی ارک و صاحب بود. بی‌مقدمه رفت سر اصل مطلب. خیلی راحت و ساده! گفت: «شنبه ساعت ۸ صبح بیا، یک ماه با هم کار می‌کنیم. از همدیگر راضی بودیم که ادامه می‌دهیم»!

    و با این حرف ساده و صمیمی شروع کردیم و این همکاری ما تا ۱۷ مرداد ۱۳۸۱ ادامه یافت. آن روز بعد از مراسم جشن روز خبرنگار گفت: «سیامک، می‌خواهم تنها باشم. می‌خواهم مدتی خودم به تنهایی کار کنم، این روزها خیلی در محذورات اخلاقی قرار داشتم با وجودی که از تو و کارت ناراضی نیستم چطور به تو بگویم که نیا!»

    در این مدت (شهریور ۷۶ تا مرداد ۸۱) افراد و شخصیت‌های بسیاری در محضر آقای کریم‌ شفائی کارکرده و اکنون به لطف آن حضور پربار، در مسئولیت‌های خطیری در طرح مدیریتی ادارات و سازمان‌های مختلف مشغول به کار هستند. برخی از آنها حتی اینک دینی از این بابت نسبت به اولین همکار، مدیر و استاد مطبوعاتی‌شان قائل نیستند!!

    من نیز بعد از یک دوره بیکاری موقت از شهریور سال ۸۱ با نشریه پیام‌روز سراب همکاری کردم.

    از مرداد ۸۱ تا زمان رفتنش ارتباط کاریمان قطع شده بود اما ارتباط دوستیمان همچنان ادامه داشت. همیشه مشوقم بود. هر وقت شماره جدیدی را منتشر می‌کردم، ایرادات نشریه را می‌گفت. چند ستون که در آن زمان داشتیم مثل «باغ گل» (شعرهای شعرای معاصر) و یا «دیدگاه» (که ستون مخصوص نظرات مدیران‌ استان بود» با نظر وی در نشریه ایجاد شد.

    سوم) نمی‌خواهم بیشتر از این از حقی که بر گردن خیلی‌ها از جمله نگارنده داشته حرف بزنم. چون اگر قرار باشد همه اتفاقات این ۷ سال همکاری را بنویسم وقت زیادی را می‌گیرد.

    چهارم) آخرین دیدارمان روز چهارشنبه ۲۱ مرداد ۸۳  بود. آقای اسماعیل چمنی، عضو شورای اسلامی شهر تبریز، به مناسب روز خبرنگار ضیافت ناهاری ترتیب داده بود، بعد از اتمام مراسم کریم شفائی به من گفت: شنبه یا یکشنبه بیا، می‌خواهم ببینمت. اما قبل از آمدن حتماً زنگ بزن تا در دفتر باشم! و بعداز چند شوخی همیشگی که با هم داشتیم او رفت و من نیز پی کار خود رفتم. غافل از این که آن آخرین دیدارمان بود.

    شنبه ۲۴ مرداد زنگ زدم گفت: فردا بیا امروز بیرون هستم. یکشنبه به مغازه‌اش (این اواخر- مغازه‌ی لوازم‌التحریری باز کرده و از ناملایمتی‌های عرصه مطبوعات دلتنگ شده بود.) در انتهای خیابان شریعتی رفتم. دیدم با خطش بر روی مغازه نوشته: «این مغازه تعطیل شده است اگر کاری داشتید با تلفن…….. تماس بگیرید!» از همان جا به او زنگ زدم کسی جواب نداد. ظهر که به دفتر پیام‌روز سراب رفتم مسئول دفتر (خانم شکوهی) با ناراحتی گفت: آقای شفایی دچار بیماری شده و در بیمارستان سینا بستری شده است! و بالاخره تیر خلاص را عصر روز دوشنبه آقای ترکان زد و طی تماسی گفت: آقای شفایی فوت کرد!! به همین سادگی! بعدها گفتند که بر اثر سکته مغزی فوت کرده و مسئولان اورژانس در تشخیص اولیه‌اش اشتباه کرده‌اند. و من ماندم و یک دنیا حیرت و واماندگی و عصیان!

    پنجم) او رفت، و چه بی‌خبر و زود رفت. چه فکرهایی که در سر نداشت، چه کارهایی که نیمه‌تمام گذاشت! درست است که فرشته‌ی مرگ همیشه بی‌خبر و ناگهانی بر شانه‌ی ما می‌نشیند. اما هنوز هم بعد از گذشت یک سال دوری او برای ما باور نکردنی است. این روزها که مراسم روز خبرنگار بود، در همه جا یادش گرامی داشته شد. در مراسم اختتامیه سومین جشنواره مطبوعات شمالغرب هم دکتر کامران پاشایی استاد دانشگاه و عضو هیئت داوران این جشنواره در یک اقدام تحسین‌برانگیز جایزه خود را به خانواده همکار دیرینه‌اش در رادیو و روزنامه تقدیم کرد.

    ششم) از کسانی که در انتشار این ویژه‌نامه ما را یاری کردند از جمله پدرم آقای حمید آرش آزاد، دوست بسیار عزیزم محمدامین خوش‌نیت که در این یک سال خیلی زحمت کشید، سرکار خانم شکوهی و دیگر عزیزانی که مشوق من برای این کار بودند سپاسگزارم و از آقای کریم صادق‌زاده دبیر اجرایی خانه کارگر تبریز نیز به خاطر زحماتشان تقدیر می‌نمایم. و نیز از برخی همکاران و دوستان سابق زنده‌یاد کریم شفایی که متأسفانه بعد از فوتش نمک خورده و نمکدان شکستند و حرمت خدمات شایان توجه او را پاس نداشتند گلایه دارم. چرا که با این کم‌لطفی‌های خود خانواده آن مرحوم را بیش از این دل‌آزرده و رنجور ساختند.

                           با ادای احترام مجدد به روح بلند آن مرحوم

                                              سیامک آرش آزاد

                                                   21/5/84

    Print Friendly, PDF & Email


  • برجسب :
  • ايميل: news@.ir شماره پيامک:000 اشتراک گذاري مطلب اشتراک گذاري مطلب اشتراک گذاري مطلب اشتراک گذاري مطلب اشتراک گذاري مطلب اشتراک گذاري مطلب
    نظرات کاربران در "در کمند خاطرات «با او بودن»"

    نظرات

    برای صرف‌نظر کردن از پاسخ‌گویی اینجا را کلیک نمایید.

    آخرین اخبار
    • علت کاهش تولید گندم و کمبود جو در آذربایجان‌شرقی
    • استاندار آذربایجان شرقی: یک روز تعلل هم در انتقال آب ارس پذیرفتنی نیست
    • انتخابات مختلف بستر تقویت اعتماد عمومی به نظام است
    • رکوردشکنی در تولید کارخانه‌های تغلیظ مجتمع مس سونگون
    • آب شرب تبریز در محدوده مجاز استاندارد است / نیاز به بودجه برای بررسی سایر شهرستان‌ها
    • نماینده تبریز از اقدامات مجلس برای بهبود معیشت و تقویت پدافند کشور خبر داد
    • کاهش قیمت تمام‌شده تولید؛ نسخه نجات‌بخش اقتصاد کشاورزی است
    • دفاع از رساله دکتری با موضوع «دیپلماسی شهری» و نقش رسانه ها توسط همکار شهرداری تبریز
    • آذربایجان‌شرقی گنجینه طلای کشور
    • تصادفات رانندگی در آذربایجان‌شرقی هفت‌ هزار و ۹۴۸ فوتی و مصدوم به جا گذاشت
    • خرید تضمینی ۵۱ هزار تن گندم در آذربایجان‌ شرقی
    • تاکید مدیرکل آموزش فنی و حرفه ای آذربایجان شرقی بر نقش بانوان در توسعه آموزش مهارتی
    • قاچاقچیان آثار تاریخی در اسکو به دام افتادند
    • مسیر دیپلماسی را دنبال می‌کنیم
    • ۲ کرسی هیئت رئیسه کمیسیون اجتماعی برای تبریز
    • تبریزی‌ها ۱۰۰۰ دستگاه خودروی برقی خریدند
    • زنجیره تولید غذا در بحران جنگ تحمیلی ۱۲ روزه در آذربایجان شرقی متوقف نشد
    • حضور بانوان در ورزشگاه موجب افزایش نشاط اجتماعی در بین خانواده‌ها شد
    • کاهش ۹ درصدی فوتی‌های تصادفات رانندگی در آذربایجان‌شرقی
    • ارزش تولیدات منطقه آزاد ارس به ۸۲ هزار میلیارد ریال رسید
    • استاد اقلیم‌شناسی: احیای دریاچه ارومیه جز با انتقال آب دریاهای آزاد ممکن نیست
    • تأکید عظمایی بر رفع گلوگاه‌های زیرساختی در مسیر توسعه مس سونگون
    • انتقال آب ارس؛ نیاز حیاتی تبریز در انتظار توجهی جدی
    • شهردار تبریز: فرصت های سرمایه گذاری موجب درآمد پایدار و رونق اقتصادی می شود
      • خانه
      • اجتماعی
      • سیاسی
      • فرهنگی
      • ورزشی
      • طنز