“من کیمین قاپی سین دویوم؟”(۱)
سیامک آرش آزاد
ال چکمه ین ال چکمز
گرک جان چکه دردی
“رهرو از راهی که در پیش گرفته باز نمی گردد،
درد، به هر حال، به جان کشیدنی است”
با مرگ ناباورانه آقای “کریم شفایی”، من خیلی تنها شدم. چرا که در بین دوستان و همکاران، مرحوم شفایی یکی از بهترین و صمیمی ترین دوستان من به شمار می رفت و هرگاه در کار یا زندگی با مشکلی موجه می شدم به اولین کسی که مراجعه می کردم زنده یاد شفایی بود. شفایی مثل یک برادر بزرگ با راهنمایی های دلسوزانه خود به من قوت قلب و آرامش می بخشید.
و با وجودی که از فقدان ایشان با تمام وجود دلتنگ و متاسفم، اما یک دلخوشی دارم و آن اینکه اگر روزی نوبت مرگ من هم فرا رسد، حداقل در آنجا نیز دیگر احساس تنهایی نخواهم کرد! چرا که شفایی آنجاست و من بار دیگر می توانم درد دل کنم و او صبورانه گوش دهد.
آشنایی من با آقای شفایی به سال های دهه ۷۰ برمی گردد. در آن سال ها پدرم در روزنامه “فروغ آزادی” که بعدا به “مهد آزادی” تغییر نام یافت همکار بود و من هرچند وقت یک بار که به محل کار پدر می رفتم او را می دیدم که با چه شور و شوقی برای پیشرفت و موفقیت آن نشریه تلاش کند، و جوانی خود را در راه خدمت به جامعه فرهنگی می گذارد.
آشنایی ما ادامه یافت تا این که شهریور سال ۷۶ که من تازه دیپلم گرفته بودم و ایشان مدیر اجرایی نشریه های صاحب و ارک و نیز سرپرست دو روزنامه سراسری “کار و کارگر” و “اخبار” بود، به سفارش دوستی به محل کار شفایی رفتم و از آن روز در آن دفتر مشغول به کار شدم.
آن روز ها بجز من دوستان دیگری بودند، عمادی، حاتمی، برجسته باف نیز در آن دفتر مشغول بودند، که بعد ها به این جمع ناصر حاتمی نیز اضافه شد و به گفته بعضی از خبرنگاران در آن سال ها مرحوم شفایی مهد کودک روزنامه نگاران دایر کرده بود و به بچه هایش در آن دفتر درس زندگی و کار کردن می داد.
زنده یاد شفایی در آن سال ها بیش از ۱۸ ساعت از شبانه روز را کار می کرد، بی آنکه احساس خستگی کند. کارهای آن هفته نامه های محلی و سراسری را آن قدر مرتب انجام می داد که هیچ کس به جز دوستانش نمی دانست که کار ۴ روزنامه به مدیریت یک نفر انجام می گیرد.
اما دیری نپایید که وجود بعضی “آقابالاسرها” باعث شد تا کم کم ایشان از ادامه کار در مطبوعات دلسرد شود، پس همه نشریات را یک به یک تحویل داد و از دی سال ۷۷ فقط با روزنامه کار و کارگر همکاری می کرد. در این مدت عمادی به روابط عمومی شهرداری رفته بود و قادر حاتمی مسئول روابط عمومی اداره کار استان شده بود. ناصر حاتمی نیز در دفتر روزنامه صاحب با آقای ترکان کار می کرد و محمدرضا قضایی و عبدا… حیدری به جمع ما اضافه شده بودند.
شفایی برای مدت کوتاهی در کارهای دیگر به جز کار مطبوعاتی مشغول شد ولی خود نیز بهتر می دانست که او باید بنویسد و زندگیش جز با نوشتن مفهومی ندارد.
بعد از سال ۷۸ همه آن بچه رفتند و هرکدام در جایی مشغول به کار شدند، فقط من ماندم و آقای شفایی و دفتر روزنامه کار و کارگر!
شاید خیلی از دوستان و همکاران آقای شفایی نیز در مورد شخصیت کاری و شخصی ایشان مطلب بنویسند، من و آقای شفایی ۵ سال متوالی باهم در آن دفتر کار که نه بلکه زندگی کردیم. شاید بهتر باشد بگویم هر دو بیشتر وقت خود را به جای آنکه در پیش خانواده باشیم در کنار هم بودیم.
یکی از ویژگی های برجسته شفایی که یادش همیشه همراه ما خواهد بود این بود که سعی می کرد کسی را از خود نرنجاند. بهتر بگویم در این مدت که من او را شناخته ام هیچ کس نمی تواند ادعا کند که شفایی او را از خود رنجانده است. اما او هرچه می کشید از دوستان بود، چرا که سعدی نیز می گوید: “سعدی از دست دوستان فریاد”
اگر شعر “من کیمین قاپی سین دویوم؟” که در شماره ۱۱۷ نشریه پیام روز چاپ شده بود و حال دوباره در این شماره نیز آورده ایم را بخوانید بهتر به افکار ایشان پی خواهید برد.
شفایی در دوستی کم نمی آورد، همیشه بهترین تصمیم ها را می گرفت، اما بهترین تصمیم ها نیز همیشه خوشایند نبود چراکه دشمنان دوست نما، خیلی زود راه او را سد می کردند و مزاحم کارش می شدند.
سنگ صبور خیلی ها بود، دوستان و همکارانش یا بهتر بگویم هرکسی مشکلی داشت و شفایی را می شناخت، اولین جایی که برای درد دل کردن و یا حل مشکلات خود مراجعه می کرد شفایی بود. و به قول عزیزی او، “کریم مطبوعات” بود.
بارها شاهد بودم که برای حل مشکل دوستی ساعت ها وقت می گذاشت. بارها به خاطر این ایثارگری باهم بحث می کردیم و در جواب سخن من که می گفتم: “چرا به جای اینکه به فکر خودت و خانواده ات باشی بیشتر به فکر دیگران و حل مشکلات آنها هستی؟” جواب می داد: ” نمی دانم، اما تلاش برای حل مشکلات دیگران برایم دلچسب تر است.”
شاید بهتر است این گونه بگویم که از آن جمع که پیشش کار می کردند، اگر کسی امروز به موفقیتی دست یافته مدیون زحمات و تلاش های شفایی است.
ازجمله من که درس خواندن و کار فعلی ام در این نشریه را مدیون آن زنده یاد هستم. چون اگر ایشان نبودند من در مقطع کاردانی ترک تحصیل می کردم.
نوروز امسال وقتی برای عرض تبریک پیشش رفته بودم گفت: “فلانی روز تولدت کی است، آخر در این چند سال فقط تو در ۱۷ مهر روز تولدم به یاد من هستی و برایم کارت تبریک می خری” گفتم: ” آقای شفایی فراموشت می شود.” جواب داد: “در دو سه جا می نویسم که فراموش نکنم.” و من اکنون در روز تولدم منتظر تماس آقای شفایی خواهم بود تا تولدم را تبریک بگوید.!
در اینجا باید گلایه کنم از دوستانی که علت مرگ آقای شفایی را مشکل مالی می دانند، آن زنده یاد با توجه به درایت و هوشی که داشت می توانست مشکلات خود را حل کند، اما ایشان چنانچه در شعر “من کیمین قاپی سین دویوم؟” نیز نوشته است که به دنبال کسی بود که با او بنشیند و درد دل کند. خود او در آن شعر چه زیبا وضعیت خود را شرح داده است.
زنده یاد شفایی رفت و مرا تنها گذاشت، با رفتن او خیلی تنها شدم. اکنون که این مطلب را می نویسم حدود یک هفته از مرگ ایشان گذشته و من هنوز هم باورم نمی شود. هنوز هم منتظر هستم که تلفن همراهم به صدا درآید و از آن طرف خط صدای کریم شفایی را بشنوم که می گوید: “سیامک، بالا، دور گل بیر دفتره ایشیم وار” و من هم بگویم این دفعه می آیم در دفتر کارت تا ساعت ها باهم بنشینیم و از دلتنگی هایم، از مشکلات و از خیلی چیزها باهم حرف بزنیم.
شفایی رفت، اما همه جای تبریز و همه مطبوعات یاد شفایی را برایم زنده می کند، در هفته ای که گذشت به هر کجا که سر می زنم خاطرات او در جلوی چشمانم زنده می شود، همه ادارات برایم بوی شفایی را می دهد. کریم شفایی رفت، اما به من نگفت که با رفتنش: “من کیمین قاپی سین دویوم؟” با چه کسی درد دل کنم؟
۱- عنوان شعری از زنده یاد شفایی که در شماره ۱۱۷ نشریه پیام روز چاپ شده بود و در این شماره مجددا چاپ کرده ایم. چون خوانندگان محترم نشریه با خواندن این شعر بیشتر به خصوصیات ایشان پی خواهند برد.
ايميل: news@.ir | شماره پيامک:000 |
- استاندار: درصدد ارتقای شاخص امنیت سرمایهگذاری در آذربایجان شرقی هستیم
- سفیر ژاپن در تهران: خبرهای خوبی از دریاچه ارومیه داریم
- مراقب کلاهبرداران در سایتهای آگهیمحور با تبلیغات جذاب باشید
- سال فرهنگی ایران و ترکیه باهنر بانوان ایرانی زینت داده میشود
- بید مشکلات بر تار و پود فرش ایرانی
- صنایع دستی بانوان ایرانی در استانبول به نمایش درمی آید
- استاندار: از دولت برای فعال کردن دیپلماسی اقتصادی در استان اختیارات ویژه گرفته ام
- بهره برداری از فاز اول اینترنت خانگی بر بستر فیبرنوری تا یک ماه آینده
- ذخیره گندمکافی برای مصرف یکسال خبازیهای داریم
- فرماندار جدید تبریز: با همه گروهها تعامل و همکاری خواهم داشت
- استاندار : هرم جمعیتی آذربایجان شرقی نیازمند آسیب شناسی است
- فعالیت ۸۴ کارگاه مرمتی ابنیه های تاریخی در آذربایجان شرقی
- شعر ملمع
- شکاف میان دستگاه های اجرایی، صنعت و مراکز علمی در آذربایجان شرقی عمیق است
- عاملان ۴۶ فقره سرقت خودرو در آذربایجان شرقی دستگیر شدند
- “ام اس” ناتوانی جسمانی نیست
- نقش و جایگاه مهم دانشآموزان در پیشرفت و توسعه کشور
- برگزاری گلریزان بابا باغی در ۱۷ آبان ماه/ تکمیل ۳۳ پروژه مسیر گشایی در سال آینده
- جلسات ستاد احیای دریاچه ارومیه هفتگی در سطح معاون اول رییس جمهور پیگیری می شود
- تراکتور ظرفیت بالایی برای هویتسازی و گردشگری ورزشی دارد
- سی و ششمین دوره جشنواره تئاتر استانی در آذربایجان شرقی
- جوانانی که در صف وام ازدواج پیر میشوند!
- قوْی گئتسین شعر طنز حمید آرش آزاد
- افزایش ۱۹ درصدی صادرات محصولات کشاورزی از آذربایجان شرقی
- فروش ۷۰ میلیارد ریالی نمایشگاه صنایع دستی تبریز
- استاندار: احیای دریاچه ارومیه نیازمند مشارکت مردم در تصمیم گیریها است
- تراکتورسازی مدال افتخار حوزه صادرات کشور را از رئیس جمهور دریافت کرد
- تقویت دیپلماسی اقتصادی، کلید توسعه صادرات غیرنفتی
- ظرفیتهای نهفته در صنایعدستی آذربایجانشرقی