هنرمندی با آواهای عشق و ریشه های درد……… علیرضا ذیحق
کتابها دروغ نوشته اند
وقتی لب هایت برای یک چکه عشق چاک می خورَد
مسیح هم اگر باشی
وسوسه ی عاشق شدن
رهایت نخواهد کرد !
” کریم شفایی”
پله های تنگ و باریک یک ساختمان سنگی ، دوره ی رضا شاهی را بالا می روم و در حالی که شوق دیدار رفیق دارم ، در را باز می کنم و کریم شفایی را می بینم که در حلقه های دود سیگار ، گم شده است . چند تا زیرسیگاری دارد و همیشه رو میز تحریریه دوسه سیگار روشن دیده می شود تابرای آتش زدن سیگار بعدی ، وقت را هدر ندهد . میزکارش بزرگ است و مثل همیشه شلوغ و درهم. از کاغذهای مجاله شده گرفته تا یادداشت های نیمه تمام و روزنامه ها و مجلاتی که بی هیچ نظمی رو هم انبارند . برایم چایی می ریزد و کاغذ پاره ای را که با دیدن من لا کرده و کنار گذاشته آزارم می دهد . می دانم که باز خلوتی پیدا کرده و شعری می نوشت که ناتمام مانده بود . مهم نبود ، چون همه ی ماها نیز، زندگی مان طوری است که تمام نشده ، تمام می کنیم .
این روزها هوایی تازه پیداکرده بود و شعرهای قشنگی می نوشت . سالهای اوج دهه ی وبلاگ نویسی بود و او عواطف و افکارش را جدی – جدی ، در قالب شعر می ریخت . اما این روزهاقلم اش ، بال پرواز یافته بود . در پرشین بلاگ ، وبلاگی داشت و مرتب شعرهایش را می خواندم و هوس آن داشتم که آنها را به ترکی ترجمه کنم . زیرا همیشه ی خدا ، خود ما بودیم که همدیگررا فراموش نمی کردیم وبیشتر مرکز نشینان تک زبانه که تهرانی الاصل اش هم خیلی کمتر بود، شاهکار هم به زبان فارسی می نوشتیم و دنیا هم تحویل اش می گرفت، آنها جدی نمی گرفتند و ذوق و حس و آفرینش های بدیع هنروران را با غبارتعصب می پوشاندند . گذشته بود روزگارانی که فرهیختگانی داشت از جنس جلال آل احمدها ، احمد شاملوها ، سیروس طاهبازها و خسرو گلسرخی ها که مطبوعاتی داشتند وتریبونی و هر کجا جرقه ای استعداد می دیدند سعی داشتند از آن شعله ای برافروزند . با شیوع وبلاگ نویسی و وبلاگ گردی ، اهل خرد و هنر ، بعد از دوره ای رکود در اندیشه ورزی و مهاجرت های ضایعه بارنخبگان و فرهیختگان فرهنگی به غرب ، داشتند باز همدیگر را از اقصی نقاط ایران و جهان پیدا می کردند واین نوید خوبی بود و دوباره شوری برای آفرینش در رگ هاشان راه می افتاد .
کریم شفایی ، دردمند بود و اما هرگز از دردهایش سخن نمی راند. در کلام و اثارش ، تجربه ها و مطالعات عمیق سالیان اش آشکار بود و دراشعارش ، حس و شعوری آشکار بود که گلچین آنها را در وبلاگ اش می گنجاند . تازه داشت نظر منتقدین ، به طلوع یک افق درخشان در آسمان شعر و ادب جلب می شد که ناباورانه ، وداعی نابهنگام کرد .
دریغا که مجمعوعه آثار وی بعد از گذشت سالیان نیز ، در زمینه های شعر و نثر کسوت کتاب نپوشید و در سخن از آقرینش های ادبی وی ، هر محققی به به بن بست برمی خورد . چرا که بخاطر شرایط اجتماعی و تنگناهای زمانه و ناشناس ماندن، بیشتر آثارش با نام های مستعار چاپ می شد که فقط خود ش از آنها واقف بود و بس. روزی به طنز یا به جِد می گفت: ” هر چه از من جایی چاپ شده داخل یک گونی چپانده ام تا روزی آنها را سرو سامان بدهم . “
این دیدار ما در همان دفترش بود که خبرنگاری چند نشریه و مدیر اجرائی روزنامه “صاحب ” را عهده داربود .
روزنامه ای که به سیاق زمانه ، مثل اکثر نشریات دهه های هفتاد و هشتاد شهرستانی به سختی مجوز می گرفتند و بیشتر، ” روزی نامه ” محسوب می شدند تا روزنامه . جذب آگهی های دولتی و شخصی و درج اخبار ادارات ، رسالت شان بود تا صاحبان آنها ، از مزایای بی شمار دولتی اعم از سهمیه های مختلف و سوبسید کاغذ و غیره بهره ای کلان ببرند .
در روزنامه ی صاحب با همه ی محدودیت های وضع شده از طرف صاحب امتیاز و مدیزمسئول ، همه ی فکرش این بود یک مرغ دریایی باشد تا مرغابی یک مرداب . از این رو ، به این دوست و آن دوست رو می انداخت که با نوشته هایشان ، یاور او باشند .
آن سالها من و قاسم ترکان و حمید شهانقی و دیگران وی را تنها نگذاشته و با نوشته هامان جانی هرچند کم رمق به ” صاحب ” می دادیم تا که روزی تماس گرفت و گفت به فکر انتشار ضمیمه ای برای ” صاحب ” هستم با عنوان ” تاریخ ، فرهنگ و زبان و ادبیات آذربایجان ” . این ویژه نامه در ۲۰اسفند ۱۳۷۶منتشرشد و استاد “رضا همراز” در این خصوص چنین می گوید :
” مرحوم کریم شفایی از من خواست یک ویژه نامه به ترکی و فارسی منتشر کنیم . اتفاقا من هم ذوق زده شده وچهار مقاله از من در آن نشریه چاپ شد . هرچند این ویژه نامه اصولا یک کار حرفه ای به حساب نمی آمد ، اما در آن زمان ۳۰۰۰ نسخه از آن به فروش رفت . “
روی جلد این ویژه نامه با تصاویری از استادشهریار ، حبیب ساهر ، عاشییق اصلان و نام شعرا و نویسندگان مزین بود و محتوای ژرف آثار منرج در آن ، بی شک یک قرن بعد نیز اگر کسی نگاهی به آن بیندازد هنوز جای تأمل و پژوهش و زیبایی شناختی خواهد داشت .
کریم شفایی ، دوستی شفیق و جانانه بود که در چاپ و نشرو پخش یکی از آثار فولکلوریک من با نام ” غلام حیدر داستانی ” نیز تلاش و زحمتی مضاعف را متحمل شد و همیشه در رفاقت ، سنگ تمام می گذاشت .
سالها در هم گره خورده اند و نمی دانم کی بود که آدرس دفتر جدیدش در خیابان پاستور را به من داد و رفتم و دیدم و تا بجنبم و دوباره دیداری پیش آید خبری تلخ در فضای ادبی آذربایجان پیچید و فرهنگ دوستان را غافلگیر کرد . کریم شفایی ناباوارانه دنیا را ترک کرده بود و من تاشنیدم ، این شعرش در ذهن ام تداعی شد و زمزمه کردم :
” … گل می دهد
غنچه های پژمرده ی لبانت
با زلال آبی که
من از کوثر جان آورده ام برایت ! “
کریم شفایی به اعتبارکوشش های فرهنگی اش ، باغ سرسبزی هاست و خلاقیت های ادبی اش ، خزان نمی پذیرد . وی در مصاحبه ای با ” سیامک آرش آزاد ” ، ژورنالیست و نویسنده ی جوان تبریزی چنین می گوید :
” کریم شفایی هستم . زاده و پرورده ی تبریز . شهری که دیگر از سردارو سالارهایش نشانی به جای نمانده است … به ظاهر خبرنگار و سرپرست روزنامه های ” کار و کارگر ” و دنیای اقتصاد ” در آذربایجان شرقی هستم و عنوان دبیری ” انجمن صنفی و مطبوعات” این خطه را نیز یدک می کشم .
سال های سال تو کار مطبوعات بوده ام و عمری نیز در رادیو تبریز ، به عنوان نویسنده و برنامه ساز سپری کرده ام . چند سالی هم پایتخت نشین بوده ام و در واحد نمایش رادیوی میدان ارک یک دوره ی آموزشی دوساله را گذرانده ام که مثلا نویسنده بشوم….زمانی هم داستان نویس بودم … در سال های بسیار دورتر هم مشق سینما و عکاسی می کردم و عنوانی هم از جشنواره ها کسب کرده ام … موسم پیری و پیرانه سری از راه رسیده و با اشعارم بساط معرکه و معرکه گیری پهن کرده ام تا شاید دلی برایم بلرزد و چشمی به لب هایم خیره بماند . لااقل برای وقتی که من نیستم و کسی هم نیست که بر سرِ خاکم مویه کند !. “
مدتهاست سیگار را کنار گذاشته ام و اما سیگاری به یاد خاطرات ماندگار او می گیرانم و سیگاری دیگر را با آتش همان سیگار روشن می کنم و خطی از یک شعرعاشقانه ی اورا در دل ، دو سه بار تکرار می کنم :
” دیوانه ام بپذیر بر طعم لبانت مرا … “
۱/۵/۱۴۰۳ – خوی
ايميل: news@.ir | شماره پيامک:000 |
- بهره برداری از فاز اول اینترنت خانگی بر بستر فیبرنوری تا یک ماه آینده
- ذخیره گندمکافی برای مصرف یکسال خبازیهای داریم
- فرماندار جدید تبریز: با همه گروهها تعامل و همکاری خواهم داشت
- استاندار : هرم جمعیتی آذربایجان شرقی نیازمند آسیب شناسی است
- فعالیت ۸۴ کارگاه مرمتی ابنیه های تاریخی در آذربایجان شرقی
- شعر ملمع
- شکاف میان دستگاه های اجرایی، صنعت و مراکز علمی در آذربایجان شرقی عمیق است
- عاملان ۴۶ فقره سرقت خودرو در آذربایجان شرقی دستگیر شدند
- “ام اس” ناتوانی جسمانی نیست
- نقش و جایگاه مهم دانشآموزان در پیشرفت و توسعه کشور
- برگزاری گلریزان بابا باغی در ۱۷ آبان ماه/ تکمیل ۳۳ پروژه مسیر گشایی در سال آینده
- جلسات ستاد احیای دریاچه ارومیه هفتگی در سطح معاون اول رییس جمهور پیگیری می شود
- تراکتور ظرفیت بالایی برای هویتسازی و گردشگری ورزشی دارد
- سی و ششمین دوره جشنواره تئاتر استانی در آذربایجان شرقی
- جوانانی که در صف وام ازدواج پیر میشوند!
- قوْی گئتسین شعر طنز حمید آرش آزاد
- افزایش ۱۹ درصدی صادرات محصولات کشاورزی از آذربایجان شرقی
- فروش ۷۰ میلیارد ریالی نمایشگاه صنایع دستی تبریز
- استاندار: احیای دریاچه ارومیه نیازمند مشارکت مردم در تصمیم گیریها است
- تراکتورسازی مدال افتخار حوزه صادرات کشور را از رئیس جمهور دریافت کرد
- تقویت دیپلماسی اقتصادی، کلید توسعه صادرات غیرنفتی
- ظرفیتهای نهفته در صنایعدستی آذربایجانشرقی
- ۲.۵ میلیون گردشگر داخلی به آذربایجانشرقی سفر کردند
- چراغ صنایع دستی در مسیر خاموشی
- ترافیک تبریز؛ گره پیچیدهای که با توسعه حمل و نقل ترکیبی باز میشود
- استاندار آذربایجان شرقی: سیاست خارجی باید پیشران دیپلماسی اقتصادی باشد
- جان باختن ۵۸۸ نفر در سوانح رانندگی آذربایجانشرقی
- گاز رسانی به ۴۱ روستای آذربایجان شرقی در حال انجام است
- ۲۴۰ مرکز جامع سلامت روستایی در آذربایجان شرقی فعال است