اشکهایی که تبدیل به لبخند میشوند، داستان زیبای ایثار، فداکاری و اقدام خیرخواهانه بندگان خوب خداست که با تصمیم بههنگام و ارزشمند در سخت ترین لحظات زندگی، جانی دوباره به همنوع میبخشند.
به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، وقتی سرنوشت روی دیگر زندگی را نشان میدهد، هر انسانی در آن شرایط سخت ممکن است سادهترین تصمیمات را بگیرد و خیلی زود در مسیر دشوار زندگی، تسلیم ناملایمات شود، اما همیشه انسانهایی موفق و سربلند از بازی روزگار بیرون میآیند که برای فرصت دوباره جنگیدهاند، حتی برای یک ثانیه بیشتر زندگی کردن دست از تلاش برنداشته و تقدیر را به گونه دیگری رقم زدهاند.
واژهها چه حقیرند برای بیان یک احساس، احساسی که پدر و مادر افشین در لحظهای که تیم پزشکی اعلام میکند متاسفانه فرزند شما دچار مرگ مغزی شده است و من نمیتوانم احساس آن لحظه پدر و مادر افشین را در قالب کلمات بر زبان بیاورم.
دعوت به یک جشن تولد
به عنوان یک عضو افتخاری سفیران سلامت مرکز پیوند اعضاء مامور شدهام با خانواده آقای ارحمی تماس بگیرم، بانویی پشت خط است که خود را مادر افشین معرفی میکند و من هدف از این تماس تلفنی را مطرح میکنم، حرفهایم با مادر افشین گل میکند و من به یک جشن تولد دعوت میشوم، برای فردا ساعت ۳ بعد از ظهر قرار میگذاریم تا به یک بزم و جشن تولد برویم، جشن تولدی در شهر کلوانق شهرستان هریس.
زمان به سرعت سپری میشود و فردا از راه میرسد، عقربههای ساعت روی سه بعد از ظهر نشان از یک قرار دارد و من سر قرار حاضر شدهام برای رفتن به یک جشن تولد.
دل به جاده میزنیم و راهی میشویم فاصله تبریز تا شهرستان هریس یک ساعت است و ما در طی این مسیر با هم، هم صحبت میشویم.
در طول مسیر مادر افشین از پسرش میگوید که افشین ۲۳ ساله و دانشجوی رشته کامپیوتر بود.
از عصر نخستین روز ماه مبارک رمضان سال ۹۱ حرف میزند که افشین به دلائل نامعلوم در خانه دچار سردرد میشود بعد از کمی استراحت افشین میرود تا لباسهای شسته شده را در پشت بام پهن کند.
و مادر مشغول درست کردن افطار است، پدر از راه میرسد و سراغ افشین را میگیرد اما صدایی از افشین نمیآید آنها سراسیمه خود را به پشتبام میرسانند اما افشین لباسها را پهن کرده ولی اینک در پشتبام نیست، پدر خود را به طبقه پائین میرساند و میبیند افشین در جلوی روشویی حمام نقش بر زمین شده است.
متاسفانه فرزند شما دچار مرگ مغزی شده است
بلافاصله او را به بیمارستان میرسانند بعد از معاینات تخصصی و انجام آزمایشهای لازم تیم تخصصی بیمارستان سکته مغزی را برای افشین اعلام میکنند و بعد از نیم ساعت میگویند متاسفانه فرزند شما دچار مرگ مغزی شده است و علاجی ندارد.
و من با خود میاندیشم واژهها چه حقیرند برای بیان یک احساس، احساسی که مادر افشین در این لحظه دارد و من نمیتوانم با کلمات احساس آن لحظه پدر و مادر افشین را در قالب کلمات بر زبان بیاورم.
من قادر نیستم خود را جای پدر و مادر افشین بگذارم و حس کنم آنها در آن لحظه چه کشیدند ولی آنها خیلی دل بزرگی دارند که از دو راهی بخشش و بیتفاوتی، بخشش و زندگی بخشیدن را انتخاب کردند در حالی که فرزند جوانشان از دست رفته بود.
صحبتهایمان که به اینجا میرسد پدر افشین اعلام میکند که به مقصد رسیدهایم، ما وارد شهر کلوانق شدهایم، شهری آباد و بزرگ با خیابانهایی تمیز و عریض.
در این روستا ما به یک جشن تولد آمدهایم و خانوادهای که چشم انتظار ما هستند، به ناچار صحبتهایمان را متوقف میکنیم تا در حین مراسم جشن تولد ادامه آن را پیگیری کنیم.
ذوق و شوق مادر و پدر افشین برای دیدن پرستو
با وجودی که تک تک اعضای این خانواده یک ماه پیش همدیگر را دیده بودند اما چنان ذوق و شوقی برای دیدن همدیگر داشته و انتظار آمدن ما را میکشیدند که فکر میکردم برای اولین بار است که خانواده آقای ارحمی به دیدار این خانواده میرود.
مقابل درب منزل آقای کتابی ایستادهایم و بانویی بسیار خونگرم و مهربان در را به رویمان میگشاید و ما را به گرمی بسیار می پذیرد، داخل خانه که میشویم سه نفر دیگر نیز به گرمی از ما استقبال میکنند.
مادر افشین و پرستو با وجودی که تازه همدیگر را دیده بودند ولی چنان یکدیگر را در آغوش گرفته و مشتاق دیدن همدیگر هستند چرا که پرستو زندگی و حیات مجدد خود را مدیون دلها و قلب پاک پدر و مادر افشین است که با تمام قلب و دل خود اعضای بدن پسرشان را اهدا کردهاند.
پنج سال پیش پدر و مادر افشین اعضای بدن فرزندشان افشین را به چهار بیمار نیازمند اهدا کردند و هم اکنون قلب افشین در سینه معصومه ضیائی یک بانوی میانسال بوکانی میتپد و دو کلیه افشین به خانم الهه حقیقتنژاد و آقای علیاکبر مردانی در شیراز اهدا شده و کبد وی نیز به پرستو کتابی دختر ۱۳ سالهای زمان شهرستان هریس در آن زمان پیوند زده شده است.
آنها برای این که با رفتن افشین نام و خاطرش از یادها نرود اعضای بدن او را اهدا کردند تا بیماران چشم انتظار از رنج بیماری خلاص شوند.
و حالا فلسفه این جشن تولد این است، از آن جایی که سه فرد دریافت کننده اعضای بدن افشین در شهرهای دیگر بوده و تنها پرستو در استان آذربایجانشرقی ساکن است پدر و مادر افشین در این پنج ساله هر سال روز تولد پرستو با کیک و هدیه تولد مهمان خانه پرستو میشوند تا شاهد گل لبخند بر روی لبان پرستو باشند و این جاست که پرستو از شوق و ذوق دیدن آنها سر از پا نمیشناسد.
هجدهمین بهار زندگی پرستو در پائیز برگ ریز
و حالا جشن تولد ۷ نفره ما رسمیت میباید و پرستو که هجدهمین بهار زندگیش را در پائیز برگریزخزان به تماشا مینشیند با تمام وجود خوشحال است و ما او را به فوت کردن شمعهای چیده شده بر روی کیک تولد دعوت میکنیم و بارش دستهایی که تولدش را تبریک میگویند و بریدن کیک تولد که لذتی خاص دارد.
حال که پرستو مشغول بریدن کیک تولد و باز کردن هدیههای تولدش است پدر افشین با دلی مطمئن و سرشار از اطمینان خاطر میگوید: افشین من همیشه زنده است چرا که قلبش دارد میتپد و کلیههایش ۲ نفر را به زندگی برگردانده است و کبد پسرم نیز به پرستو پیوند زده شده است پس من چگونه بگویم پسرم زنده نیست.
او میگوید: هر بار که پرستو را میبینم انگار افشین را مقابل چشم خود مشاهده میکنم، افشین برکت زندگی ما بوده و همچون فرشتهای که قلبش در حال تپیدن و زندگی بخشیدن است روح او از این موضوع شاد بوده و این موضوع زندگی آنان را غرق اطمینان و یقین میکند.
روایت پدر افشین از روزی که تیم پزشکی خبر مرگ مغزی پسرشان را اعلام کردند
او گفت: وقتی مرگ مغزی فرزندم قطعی شد و دکترها از بازگشت مجدد وی قطع امید کردند بدون این که در بیمارستان از تیم پزشکی یا پرستاری فردی به ما پیشنهاد بدهد که میتوانید اعضای او را اهداء کنید ما خودمان به تیم پزشکی پیشنهاد کردیم که اعضای بدن فرزندمان را به بیماران نیازمند اهداء میکنیم.
اهدا کنندگان عضو در ردیف شهیدان
پدر افشین که خود رزمنده سالهای عشق و حماسه و هشت سال دفاع مقدس است و شاهد به شهادت رسیدن بسیاری از همرزمان خود است، میگوید: جوانان ما در هشت سال دفاع مقدس با خون خود ایثار کردند و حالا اهداء کنندگان عضو نیز در زمره همان شهیدان هستند که با اهدای اعضای بدن خود بسیاری از بیماران را از مرگ حتمی نجات می دهند.
وی با اشاره به این که ۲۷ هزار بیمار در کل کشور در صف انتظار برای دریافت عضو هستند خاطرنشان کرد: هموطنان عزیز در صورتی که با مرگ مغزی اعضای خانواده خود مواجه شدند برای رضای خدا به این کار خداپسندانه و خوب اقدام کنند تا به این صورت یاد و نام فرزندانشان هیچگاه فراموش نشود.
مادر افشین نیز میگوید: تمام هموطنان ما باید بر روی فرهنگسازی اهدای عضو تلاش کنند تا اعضای بدن افراد مرگ مغزی شده به راحتی در خاک دفن نشود.
وی افزود: تمام افتخار ما این است که چهار بیمار طی پنج سالی که پیوند زده شدهاند سرحال و خیلی خوب زندگی میکنند و ما با همه این خانواده به صورت تلفنی ارتباط داریم و حتی به صورت خانوادگی نیز در رفت و آمد هستیم.
صحبتهایم با پدر و مادر افشین که به این جا میرسد پرستو نیز کیک تولد را تقسیم کرده و هدیههایش را باز کرده است و حالا این پرستو است که از سالهای بیماری خود میگوید.
آن سوی قصه ما دختری است ۱۳ ساله به نام پرستو که از ۵ سال پیش از بیماری کبد رنج میبرد و مبتلا شدنش به بیماری سیروز کبدی دیگر طاقت او را بریده بود و او به همراه مادرش راهی شیراز شده بودند تا با توکل بر خدا عمل پیوند انجام گیرد.
وقتی از مادر پرستو در مورد علت بیماری دخترش میپرسم خاطرات تلخ آن روزها در ذهنش مجسم شده و تعریف میکند: هفت سال قبل بود و ما در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان در تدارک مهمانی این ماه عزیز بودیم، ناگهان پرستو دچار سردرد و حالت تهوع شد آن روز حال خوشی نداشت، صبح فردا او را به دکتر بردم، دکتر برایش آزمایش نوشت با دیدن جواب آزمایش تشخیص اولیه پزشکان این بود که کبد دخترم کم کار شده است و باید بستری شود، بعد از بستری گفتند دچار بیماری هپاتیت شده و بعد از ۱۵ روز اعلام کردند به بیماری سیروز کبدی مبتلا شده است.
وی افزود: پرستو یک سال تمام تحت نظر پزشکان بود و پس از آن پزشک معالجش گفت باید برای پیوند به بیمارستان نمازی شیراز بروی و هر چه زودتر باید اقدام کنید.
صحبتهای مادر پرستو که به اینجا میرسد بغض گلویش را میگیرد، برای هر مادری سخت است ذره ذره آب شدن فرزندش را ببیند، فرزندی که با هزاران خون دل خوردن بزرگش کرده است.
در مقابل چشمهای پرسشگرم ادامه میدهد: به قدری حال دخترم بد بود که هر چیزی به دهانش میگذاشتم استفراغ خونی میکرد و بدنش پف کرده بود، دکتر گفت اگر هر چه زودتر به شیراز نبریمش هر روز وضعش وخیمتر میشود، چارهای نبود به هر زحمت و مشقتی که بود او را به شیراز برده و بستری کردم.
واژهها چه حقیرند برای بیان یک احساس
و من باز با خود تکرار می کنم واژهها چه حقیرند برای بیان یک احساس، بیان کردن احساس مادر پرستو وقتی مقابل چشم هایی او دختر دردانه اش هر لحظه و روز به روز ضعیف و ضعیفتر میشود.
باید که مادر باشی تا حال و روز مادر پرستو را بفهمی، تنها و در شهری غریب به دور از هرگونه آشنایی جگر گوشهاش را در گوشهای از بیمارستان بستری کرده و حاضر است تا کبد خودش را به پرستو پیوند بزنند اما چون بیماری تیروئید داشته و کبدش نیز چربیساز بوده دکترها نتوانستند از کبد او استفاده کنند.
چشم انتظاری مادر و پرستو برای پیوند پنج ماه طول کشید و آنها طی این مدت در مسافرخانهای در شیراز اقامت داشتند.
پرستو ۱۰ بار به اتاق عمل میرود
مادر پرستو میگوید: طی این مدت تیم پزشکی شیراز با هر فردی که مرگ مغزی شده و کبد وی جهت پیوند به شیراز ارسال شده بود از پرستو آزمایش میگرفتند ولی جواب هیچکدام از آنها مثبت نبود به طوری که پرستو برای عمل پیوند ۱۰ بار به اتاق عمل رفت ولی هیچکدام از آنها جواب نداد.
و سرانجام خواست خداوند این بود اکیپی که کبد افشین را از تبریز راهی شیراز کرده بودند تا به یک بیمار پیوند زده شود نصیب پرستو میشود و همان لحظه انجام آزمایشات مجدد و باز هم رفتن به اتاق عمل، اما این بار دیگر جواب آزمایشها مثبت بود و عمل پیوند کبد با موفقیت انجام میگیرد.
پرستاری از فرزند همچون آب گوارا برای مادر پرستو لذتبخش بود و او به امید بهبودی و بازیابی سلامت مجدد دخترش شبانه روز پرستاری و مراقبت از پرستو را با جان و دل بر عهده گرفته بود چرا که دکتر معالجش بعد از عمل پیوند هفت ماه مراقبت های ویژه را برای پرستو تجویز کرده بود.
۷ ماه مدام تحت مراقبتهای ویژه
مادر پرستو در این خصوص میگوید: بعد از این که عمل پیوند انجام شد به توصیه دکتر، پرستو هفت ماه مداوم تحت مراقبتهای ویژه بود و بعد از هفت ماه نیز به مدت دو سال او را با هواپیما به شیراز میبردم و تحت نظر دکتر بود.
مادر پرستو با ذکر خاطرهای در مورد روزهای بعد از عمل پیوند میگوید: بعد از عمل پیوند دستم را روی کبد پرستو گذاشته و برای سلامتی حضرت امام زمان (عج) و روح افشین صلوات میفرستادم، به محض اینکه این کار را انجام داده و ذکر میگفتم پرستو میگفت: مادر درد بدنم آرام شده و دیگر دردی احساس نمیکنم.
سلامتی پرستو موجب فرهنگسازی شده است
مادر پرستو با اشاره به اینکه برای بسیاری از اهالی روستا و شهرستان ما قابل باور نبود که با عمل پیوند میتوان به بیماران نیازمند زندگی بخشید، ادامه داد: اهدای کبد افشین به پرستو و بهبودی حال دخترم سبب فرهنگسازی در این منطقه شده است به گونهای که یکی دیگر از خانوادهها در شهرکلوانق شهرستان هریس نیز وقتی فرزندش دچار مرگ مغزی شده بود اعضای بدن فرزندش را اهدا کرده است.
پرستو نیز با یادآوری دوران بیماری و اینکه در مقطع راهنمایی رفت و آمد به مدرسه چقدر برایش سخت و طاقت فرسا شده بود و این بیماری همه زندگی او را تحت تاثیر قرار داده بود از ذکر ناراحتی آن روزها دل خوشی ندارد و فقط به ذکر خوابی که شب پیوند دیده بود اکتفا میکند.
شبی که پرستو خواب یک شهید را میبیند
پرستو میگوید: شبی که فردای آن عمل پیوند آنجا میشد خواب دیدم در حرم امام رضا (ع) و در حال زیارت هستم، دیدم یک جسدی را آورده و او را دور حرم امام رضا (ع) میگردانند در این حالت مادرم گفت پرستو به چه نگاه میکنی این هم جسدی است مانند سایر اجساد، من گفتم نه مادر این جسد یک شهید است، وقتی از خواب بیدار شدم بلافاصله این خواب را برای مادرم تعریف کردم و مادرم گفت انشالله که خیر است اما من تعبیر دیگری داشتم و گفتم مادر اگر امروز یا فردا فردی برای پیوند آوردند این فرد حتما با گروه خونی من مناسب بوده و این بار پیوند انجام میگیرد.
بعد از اینکه با مادرم در مورد این خواب حرف میزدم اعلام کردند که باید به آزمایش بروم، ساعت ۶ صبح بعد از انجام آزمایشات مربوطه مرا به اتاق عمل بردند تا ۸ شب و در این مدت که مادرم چشم انتظار بود اکیپی از تبریز کبد افشین را به شیراز منتقل کرده بودند، نتیجه آزمایشات و گروه خونی مثبت بود و این بار عمل پیوند انجام شد.
پرستو که خواب شب قبل از عمل پیوند را تعریف میکند همه ما را تحت تاثیر قرار داده است و حالا نوبت مادر افشین است که از رضایت افشین بگوید وقتی که یک روز بعد از عمل پیوند به خواب دختر خالهاش میآید.
بعد از ۴ ماه فهمیدیم قلب پسرم به چه کسی پیوند زده شده است
مادر افشین میگوید: روزی که عمل پیوند انجام شد دختر خواهرم پیش من آمد و گفت: افشین را در خواب دیدم و به او گفتم میدانی پدر و مادرت اعضای بدنت را اهداء کردهاند؟ افشین میگوید آری میدانم حتی میدانم اعضای بدن مرا به الهه، پرستو، علی اکبر و معصومه پیوند زدهاند.
وی افزود: وقتی دختر خواهرم این خواب را برای من تعریف کرد همه ما تعجب کرده بودیم چرا که میدانستیم کبد پسرم به پرستو و کلیههای او به علیاکبر و الهه پیوند زده شده بود اما نمیدانستیم این معصومه کیست که پسرم اسم او را نیز گفته است.
همیشه دنبال این موضوع بودم که بفهمم معصومه کیست هر چقدر هم پیگیر شدم ولی جوابی نگرفتم تا این که بعد از چهار ماه در اثر تماس تلفنی که از بیمارستان داشتند اعلام کردند که قلب پسرم به یک خانم ۷۳ سالهای در شهرستان بوکان به نام معصومه ضیائی پیوند زده شده است و این یعنی روح پسرم از این کار راضی بوده و حتی خودش نام تمام بیمارانی که اعضای بدنش به آنها اهدا شده بود را میداند.
همیشه وجود افشین را کنار خودم حس میکنم
پرستو همیشه وجود افشین را در کنار خود حس میکند و تاکنون یک بار بر سر مزار افشین آمده است، با او حرف زده، درد دل کرده، اشک ریخته و از تمام دلتنگیهایش با سخن گفته است و البته روح افشین همه آنها را نظارهگر بوده و همان شب نیز در خواب به مادرش سفارش کرده است مبادا بگذارید پرستو احساس دلتنگی کرده و اذیت شده و برنجد.
و اینک پرستو دختر شادابی است که هر سال جشن تولدش را مهمان پدر و مادر افشین است و آنها با خرید کیک و هدیه تولد و قرار دادن عکس افشین در این بزم کوچکشان یاد و نام او را زنده و جاوید میکنند.
یک دختر برای دو خانواده
حالا پدر و مادر افشین تنها دو پسر دارند و پرستو نیز تنها دختر خانواده بوده و دو برادر دارد و به تعبیر مادر پرستو خداوند حالا یک دختر را به دو خانواده اعطا کرده است.
مادر پرستو شکر گذار خداوند بوده و پدر و مادر افشین را از ته دل و از عمق وجودش دعا می کند که سلامتی و شادابی پرستو را مدیون آنان است
*************************
گزارش از معصومه درخشان
*********************
ايميل: news@.ir | شماره پيامک:000 |
- قوْی گئتسین شعر طنز حمید آرش آزاد
- افزایش ۱۹ درصدی صادرات محصولات کشاورزی از آذربایجان شرقی
- فروش ۷۰ میلیارد ریالی نمایشگاه صنایع دستی تبریز
- استاندار: احیای دریاچه ارومیه نیازمند مشارکت مردم در تصمیم گیریها است
- تراکتورسازی مدال افتخار حوزه صادرات کشور را از رئیس جمهور دریافت کرد
- تقویت دیپلماسی اقتصادی، کلید توسعه صادرات غیرنفتی
- ظرفیتهای نهفته در صنایعدستی آذربایجانشرقی
- ۲.۵ میلیون گردشگر داخلی به آذربایجانشرقی سفر کردند
- چراغ صنایع دستی در مسیر خاموشی
- ترافیک تبریز؛ گره پیچیدهای که با توسعه حمل و نقل ترکیبی باز میشود
- استاندار آذربایجان شرقی: سیاست خارجی باید پیشران دیپلماسی اقتصادی باشد
- جان باختن ۵۸۸ نفر در سوانح رانندگی آذربایجانشرقی
- گاز رسانی به ۴۱ روستای آذربایجان شرقی در حال انجام است
- ۲۴۰ مرکز جامع سلامت روستایی در آذربایجان شرقی فعال است
- انجام مطالعات احداث مسیر ریلی از دانشگاه شهیدمدنی آذربایجان تا شهر گوگان
- استاندار: تبریز آماده نقشآفرینی تاریخی در حوزه دیپلماسی است
- توسعه دیپلماسی شهری با راه انداری “رایزن شهرداری” در سفارتخانهها
- انگار که میخاره تنم! شعر طنز حمید آرش آزاد
- دستگیری مرد هزار چهره در تبریز به اتهام سوء استفاده از جایگاه شغلی مسوولان
- مدیرعامل راه آهن: مشکلات قطار اتوبوسی تبریز به دانشگاه شهید مدنی رفع میشود
- لزوم ایجاد پایانه صادراتی محصولات کشاورزی در تبریز
- رئیس مجمع نمایندگان آذربایجانشرقی: ۹۳ درصد صنعت استان در دست بخش خصوصی است
- پروژههای میراثفرهنگی آذربایجانشرقی بازدید و رصد میشوند
- منتظرِتشکیل جلسات شورایعالی کار هستیم/ وزیر کار فکری به حال دستمزد کارگران کند!
- راهاندازی مجدد قطار تهران-وان و تبریز-وان به زودی
- امام جمعه تبریز: تفرقه اندازی مهمترین رویکرد فرقه های ضاله است
- استاندار: جبران عقبماندگیهای تاریخی آذربایجان شرقی نیازمند مشارکت بخش خصوصی است
- روزانه ۷۰۰ مورد تصادف در تبریز رخ میدهد
- مرتضی محمدزاده معاون سیاسی و اجتماعی استانداری آذربایجان شرقی شد
- قطار شهری تبریز- آذرشهر وارد فاز عملیاتی میشود