یوسف گم‌گشته خواس برگرده کنعون، صبر اومد

لیلی هم می‌خواس بیاد در عقدِ مجنون، صبر اومد

نامزدها وعده‌ها دادن زمونِ انتخاب

در عمل کاری نکردن هیچ کدوم، چون صبر اومد

قول دادن قیمتا پایین می‌آد تا حد مفت

زیر پا می‌ریزه هر جا جنسِ ارزون، صبر اومد

تا حدودِ خودکفایی می‌رسه تولیدمون

روغن و قند و شکر میشه فراوون، صبر اومد

میشه قیمت‌ها، همه‌ش تثبیت، عینِ کوهِ قاف

وضعِ بازارها دیگه می‌گیره سامون، صبر اومد

گفته بودیم: پُر میشه یخچال‌مون از گوشت و موشت

«بنده منزل» می‌پزه مرغ و فسنجون، صبر اومد

جایِ آشِ کشکِ خاله، تویِ بشقابِ حقیر

سبز می‌گردد برنج و سینه و رون، صبر اومد

گفته بودیم: یک، مساوی میشه با پنجاه و پنج

چاکرت هم می‌خره یک خط تلفون، صبر اومد

مخلصت می‌پوشه چندین دس لباسِ شیک و پیک

میده پُز تویِ خیابون، مثلِ اعیون، صبر اومد

کلِّ ماشین‌های بنزین‌سوز رو گازی می‌کنن

عاری از آلودگی میشه هوامون، صبر اومد

آق مدیر از ما نمی‌خواد دیگه پولِ ثبتِ‌نام

بچّه‌مون بی‌شهریه میره دبستون، صبر اومد

پوششِ بیمه نصیبِ بنده هم میشه یه روز

ور می‌افته مشکل دارو و درمون صبر اومد

می‌کنه آخر وزیرِ نفت بر قولش عمل

گرم میشه خونه در فصلِ زمستون، صبر اومد

عاقبت میشه حقوق‌ها با تورّم هم‌طراز

دستمزدها با مخارج میشه میزون، صبر اومد

می‌ستونه دارایی از دونه درشت‌ها مالیات

تویِ بازار و پاساژ و تو خیابون، صبر اومد

چی بگم دیگه؟ نشد کارها درست و راست و ریس

هر کجا هم خواس بشه، یک هو، داداش جون، صبر اومد!