توجه: لطفاً با آهنگ «نیش ناش، نیناناش…» به همراه مخلفات مربوطه خوانده شود
یک بار دگر رفت زمستان، عمو نوروز
برخیز و بیا، تند و شتابان، عمو نوروز
سهمیّهیِ نوروزیِ بنزین چو ندادند
با باد بیا جانبِ ایران، عمو نوروز
طیّاره گران است، قطار و اتوبوس هم
منّت بکش از گیوهی ارزان، عمو نوروز
دادند حقوق، عیدی و پاداش و مواجب
شد پانصد هزار و دو- سه تومان، عمو نوروز
با این همه ثروت، چه کنم گر نروم من
یک ماه به دانمارک و به آلمان، عمو نوروز؟!
البتّه به همراهِ زن و بچه و غیره
تا خوش گذرد بر من و ایشان، عمو نوروز
هی نشر اکاذیب نکن، شایعه پرداز!
هر لحظه نگو هرزه و هذیان، عمو نوروز
اصلاً چه کسی گفته: برای «فاطی» این پول
حتّی نشود قیمتِ «تُنبان» عمو نوروز؟!
این حرف دروغ است که زیرِ خطِ فقریم
یا این که رسیدهست به لب، جان، عمو نوروز
با این همه پولی که به ما گشته کرامت
هستیم از اشراف و از اعیان، عمو نوروز
امسال غمی نیست که صد میلیون و اندی
باشند به من یک سره مهمان، عمو نوروز
«نفت» است سر سفره، هر اندازه بخواهند
همراهِ شعارات فراوان، عمو نوروز
یک عالمه وعده، دو- سه میلیارد نصیحت
البتّه به دست آمده آسان، عمو نوروز
داریم کلم سنگیِ اعلا، آناناس چیست؟
موز نیست اگر، هست بادمجان، عمو نوروز
البتّه فقط خواهشم این است ز مهمان
هرگز نشود زار و هراسان، عمو نوروز!
کمبود نداریم، بیا تا که ببینی
هر چیز فراوان شده الآن، عمو نوروز
هر شهر که بینی، شده پُر دود هوایش
چون خودروِ ملّی دهد احسان، عمو نوروز
هر لحظه شعار است که ریزد به سرِ ما
هر دم برسد وعده چو باران، عمو نوروز
چون میش و بُز و غیره گران در اینجا
«آرش» بکند جان به تو قربان، عمو نوروز
حمید آرشآزاد
تئز گؤتور آینا- داراق، گؤستر هُنَر، بایرامدایی
گیزلیجه ائوده بزهن بیر مختصر، بایرامدایی
ارکک اوْلساندا، قاشین آلتین گؤتور، ساپ سال اوزه
آزجا روْژ، بیرده ریمئل چکسهن، یئتهر، بایرامدایی
ایندی موْددور، دیرناغا لاکدا یاخیر اوْغلان- کیشی
«اس.ام.اس»له وئرمهییب کیمسه خبر، بایرامدایی؟!
وئردیلر بیر یئرده آیلیق، همده بایراملیق بیزه
گؤستهریب دؤولت بو ایل بوْللو هُنَر، بایرامدایی!
چوْخ کلان پولدور، اینان، بیر یئرده بئشیوزمین تومن
مین بئله بایرام گله، خرجین گؤرهر، بایرامدایی!
وقتیدیر آرواد- اوشاق پالتار آلا اوْن یئددی دست
هم ائده آوروپایا قیرخ گون سفر، بایرامدایی!
قوْی تورّم عرشه قالخیب، لاپ اوْلا دوْخسان فاییز
کارمنده ایگنهجه وورماز ضرر، بایرامدایی!
مئیوه- آجیل قیمتی لاپ کهکشاندان آشسادا
اینجیدهنمز بیزلری بیر توک قدهر، بایرامدایی!
پوسته اوْلمازسا، قوْناق ایگده یئیهر اوچ- دؤرد دنه
موْزدا یوْخ؟ وئرریک بادمجان- گولبهسر، بایرامدایی
قوْی «فاطی» بایرامدا دا قالسین تومانسیز، عیبی یوْخ
اصل اوْدورکی، اوْلموشوق چوْخ بختهور، بایرامدایی
وورسا مُحکم یومروغون هر لحظه دوشمن آغزینا
دونیاجا خوشبختلیک احساس ائدهر، بایرامدایی
سنده پولسوزسان بیزیمتک؟ یوْخ جیبینده بیر قیران؟
هئچ اوتانما، سوْوقاتین یوْخدور اگر، بایرامدایی
بیر قاییش بایراملیق آلسان بیزلره، بسدیر، داداش
چونکی لازمدیر داها محکم کمر، بایرامدایی
امر ائدیبلرکی، کمر بونداندا چوْخ برک باغلانا
چون گرهک ائتسین قناعتلر بشر، بایرامدایی
بیزلرین قارنی، قاریشقا تک گرهک اوْلسون آریق
وار یئمهک- ایچمهک ده میلیونلار خطر، بایرامدایی!
نؤوروزو تبریک ائدیر «آرش» بوتون انسانلارا
سنده چال- اوْینا بوگون، اوْل عشوهگر، بایرامدایی
قیافههای تماشایی در روزهای عید
– قیافهی آقایی با سبیل خیلی دراز، زمانی که به هر جا که برای عیددیدنی میرود میبیند فقط شیرینی خامهای تعارف میکنند!
– قیافهی خانم آرایش کردهای که متوجه میشود صاحبخانه به دختر کوچولویش که خامهی شیرینی را به لبها و چانهاش مالیده، میگوید که بیاید و او را ببوسد و بابت عیدی، تشکر بکند!
– قیافهی کارمندی که مادرخانمش آمده و از فرودگاه زنگ زده که هرچه زودتر با ماشین بیاید و امالزوجهی محترم را همراه هفشده نفر دیگر به خانهاش ببرد که تا ۱۳ فروردین مهمانش باشند!
– قیافهی همان کارمند، زمانی که میشنود دولت بعد از دادن سکه به عنوان عیدی، قیمت سکه را ۵۰ هزار تومان ارزان کرده!
– قیافهی دو نفر باجناق که به دلیل آرایشگاه رفتن همسرانشان، مجبور شدهاند چند ساعت در یک اتاق با هم بمانند، آن هم اتاقی که در آن نه تلویزیون هست و نه اقلاً یک روزنامه یا مجله!
– قیافهی خانم جوانی که درست در شب عید، آنفلوانزای بسیار شدیدی گرفته است!
– قیافهی کارمندی که تقویم سال تازه را با دقت تمام نگاه کرده و دیده است که بیشتر روزهای تعطیلی به جمعه افتادهاند!
– قیافهی صاحبخانهای که میبیند مهمانان خوشسلیقه، فقط پستهها و بادام هندیها را خوردهاند!
– قیافهی مهمانی که میبیند صاحبخانه از زرنگی، کاردهایی روی میز گذاشته که حتی گوجهفرنگی رسیده را هم نمیتوانند ببرند!
– قیافهی «عمو نوروز» زمانی که میبیند بچههای ایرانی از روی عادت، او را «پاپانوئل» صدا میکنند!
– قیافهی سردبیر نشریه، وقتی که این مطالب بینمک را میخواند و…!
در چهارشنبهسوری و عید و فلان…!
میپریم از رویِ آتش، پُرنشاط و شادمان
سُرخیاش از ما شود تا زردیِ ما هم از آن
اصلِ کاری سُرخی و زردیست، باقی را ولش
بیخیالش گر بسوزد خشتک و پا و فلان
تا که گردد باز این اقبال و بخت و غیره جات
چارشنبه میپریم از رویِ یک آبِ روان
نیست جایِ غصه و غم گر به جایِ بختها
باز گردد بندِ کفش و چیزِ دیگر ناگهان
از «تاناکورا» و یا از «دست دوّم» میخریم
کاپشن و شلوار و مانتو، بهرِ هر پیر و جوان
تنگ و کوتاهاش، مثالِ قبر، باشد پرفشار
گر بلند است و گشاد افتد ز تنها، هر زمان
گر برای «دید» ما رفتیم، صاحب خانه نیست
«باز دید» آیند اما پیش ما صد میهمان
پُرتقال و سیب میلمباند هرکسی چند تا
موز، نمیدانم کجا یک باره میگردد نهان
چون چهار روز است تعطیلی در این عید سعید
از سفر گویم؟… فقط تا انتهای کوچهمان!
تازه، آن هم پُر ترافیک و هوا آلوده است
سوخت هم سهمیهبندی چون شده، پس آی…، امان!
صد گره بندند بر سبزه، به روزِ «سیزده»
با امید فتح یک شوهر، تمام دلبران
گر هفشده تا درخت اینان گره بر هم زنند
شاید آن ترشیدههاشان نیز گردد کامران
سهمِ تو- «آرش»!- از این عید و بهار و غیرهجات
بود این که، قیمتِ اجناس گردد بس گران!
«ابرِ آزادی برآمد، بادِ نوروزی وزید»
یعنی: ای یاران! به راه افتاده باز عیدِ سعید
عیدیِ امسال ما، هفتاد تومان شد، بجنب
باید اکنون تلفنِ همراه و بنزِ نو خرید!
جا برای حاج فیروز و عمو نوروز نیست
چون که بیست و شش نفر مهمان ز شهرستان رسید
میهمانا! شربت و نوشابه میخواهی چه کار؟
آبَ سالم را بنوش و لعنتی کن بر یزید!
گر جوانی دیپلمه، همسر گرفت این روزها
«بارِ عشق و مفلسی را هر دو میباید کشید»
بیگمان، این چند روزه ورشکستات میکنند
عیدی و شیرینی و آجیلِ دید و بازدید
هرکسی شد باخبر از قیمتِ کفش و لباس
لاجرم برقِ سه فاز از کلّهاش فوراً پرید
یا که در بوتیک از پیراهنی پرسش نمود
رفت بیرون و دگر پشتِ سر خود را ندید
دیوِ بیرحمِ گرانی، وه! چه غوغا میکند
خونِ مفلس میمکد هر لحظه این دیو پلید
کس نمیداند بر «آرش» این شبِ عیدی چه رفت
«این قدر دانم که از شعرِ ترش خون میچکید»
حمید آرش آزاد
– به جای «هفتسین» شش دختر ترشیده به نامهای سوسن، سارا، سکینه، ساناز، سیما و سپیده دارند و حالا باید مقدار زیادی «سماق» تهیه بکنند که…!
– در خانهی اینها، ماهی قرمز کوچولوی داخل تنگ بیشتر از آن که از گربه بترسد، از خود صاحبخانه و بچههایش وحشت دارد!
– تنها کسی که وظیفهی حتمی خودش میداند که هر طور شده به خانه اینها بیاید «صاحبخانه» است!
– امسال، چند وصلهی دیگر به سفرهی پارچهای کهنهشان زدهاند و این سفرهی چندین و چند ساله، حسابی «رنگین» شده است!
– چون شنیدهاند سازمان بازرگانی آذربایجانشرقی میخواهد هزار قلم کالا را ارزان بکند، حالا همگی به مداد و خودکار قیافه میگیرند و…!
– مادر، زمانی که بچهها میخواهند چیزی بگویند، از قصد صورتش را به آنها نزدیک میکند که ببیند مبادا «نفت» را یواشکی از سفره برداشته و در یک جای خلوت خورده باشند!
– روی در کاغذی چسبانده و رویش نوشته بودند که به دلیل رفتن به مسافرت، از پذیرایی از مهمانان عزیز شرمنده هستند. ولی تعدادی شرکتهای لوله بازکنی، تخلیهی چاه، بتون کنی، داربست فلزی و… به اندازهای برچسبهای تبلیغی چسباندهاند که آن کاغذ کذایی اصلاً دیده نمیشود!
– پدر خانواده، زمانی که اندام تکیده و صورت سیاه شدهی «عمو نوروز» را میبیند، از او میپرسد: «تو چند تا بچه داری و بدهیهایت چه قدر است؟ عیالواری است دیگر…!»
– خانهتکانی شب عید اینها را صاحبخانه انجام میدهد. بیانصاف معلومالحال، عوض این که مشتهای محکم خودش را به دهان استکبار جهانی بکوبد، به در و دیوار اینها میزند!
عید شما، مبارک…!
لطفاً با آهنگ «ریم، دیم، دیری ریم…» بخوانید)
ای مرد و زن، ای جوان و کودک
ای نازتر از خودِ ملوسک
ای آن که به نافِ پایتختی
یا ساکن روستا و شهرک
تبریزیِ خوب، نازِ زنجان
پروردهیِ نازِ شهر بابک
ای ساکنِ اردبیلِ زیبا
ای اهلِ ارومیه، انارک
خوش باش که فصلِ سرد در رفت
خورشید زده به برف، پا تک
وقت است که «چارشنبه سوری»
بر ما بزند دوباره چشمک
باید که تو، جیبِ خود بگردی
هم بشکنی، ای عزیز! قلّک
از بانک بگیر وام کافی
بردار برات و سفته و چک
از صبح برو به سمتِ بازار
همراهِ زن و دو- سه وروجک
از بهرِ پسر بخر ترقّه
هم بهرِ خانم کوچول، عروسک
بر قیمتِ جنسها نظر کن
رفتهست به عرش، عینِ موشک
شیرینی و میوه را رها کن
سنجد بخر و هویچ و پشمک
با چند لباس و کفش چینی
جیبِ تو شده تُهی، بلاشک
برگرد و پکر بیا به خانه
با اخم و سگرمه، همچو بختک
آویخته لوچه و لبِ تو
اندازهیِ متری وسه چارک
با صندلیِ شکسته و میز
با یاریِ نفت و گاز و فندک
روشن بکن آتشی به مطبخ
همراهِ خانم، سه- چار کودک
حالا بپرید از فرازش
با هم نه، عزیز بنده، تک تک
در وقتِ پریدن، هی بخوانید:
«آتش! به من از تو باد سرخک
از من به تو نیز باد تقدیم
یک عالمه رنگِ سردِ زردک!»
گر سوخت دماغ، تویِ بازار
این بار بسوزد از تو، خشتک
اینک شده است بختتان باز
مانندِ دو پا و نوکِ لک لک!
در عید، به خانهات بریزند
یک عدّه فامیل، مثلِ غلتک
بیپول به دیدنت بیاید
پولدار زند به تو پیامک
یک هفتهیِ بعد، خانه خالیست
مانده تلویزیونات فقط تک
پُر از پارازیت، ماهواره
هم ملّیِ آن گرفته برفک
با این همه، شاد باش، عید است
شادی بکن، همرهِ چکاوک
«آرش به تو میکند سفارش
برخیز و به دست گیر دُنبک
هی بشکن و قر بده، بجنبان
با عور و ادا، بخوان، عزیزک:
«درسایهیِ ایزد تبارک
عید همگی بُوَد مبارک…»
«آخیر چَرشنبه گلیر، ای وای، آمان، ای وای، آمان!
هامی دئییر: «فیشقا آلان، سنتور آلان، میز قان آلان»!
کارمند آیلیق آلیب، همدهکی بایراملیغینی
ییغیسان بیر یئره، بئش یوز تومن اوْلمور هئچ، اینان
بئش اوشاق، بیرده خانیم، بایراما پالتار دیلهییر
بیلمهییرلر بو پولا، هئچ فاطییا یوْخدور تومان
پوستهنین هر دنهسی یوز تومن اوْلموش تزهجه
آجیلین قیمتی یوْخسوللاری ائتمیش هراسان
قیرمیزی خیردا بالیق، اوچمین اوْلوب، بلکهده چوْخ
ساتیر آجیلله بالیق، هر کوچهده اللی دوکان
چایدا یوْخدور دوروسو، ملّت آتیلسین بو گئجه
بئله چایدا آچیلان بخته، سالار فضله، سیچان
چایی بوْشلا، دؤزهریک، بلکه یاغیش یاغدی بیر آز
تبریزه یاغسا یاغیش، «نیل» تک اوْلار هر خیابان
بعضی یئرلر یاناجاق اوْد دان آتیلسان، بونو بیل
بخت آچیلماز، سنه آنجاق توْخونار چوْخلو زیان
هئچینه نیّت ائدیب، سالما آچار، فال بیلهسن
ملّت ایندی دانیشیر چوْخ باهالیقدان- زاد دان
گئجه تئز یات، داداشیم! بلکه یوخوندا گؤرهسن
اوجوز ائتمیش، باها قیمتلری دؤولت عمیجان!
ایگنه آتسان یئره دوشمز خیاوانلاردا بوگون
باس- ها باسدیر، گؤروسن ووردو آیی، قاچدی قابان
ائل قیمیلدیر بو شولوقلوقدا قاریشقا کیمی، باخ
هامی ائیلیر تاماشا، یوْخ اؤزونه بیر زاد آلان
کیمسهنین یوْخدو بو گونلر حالی شال ساللاماغا
باخاسان، میرسیغینی ساللاییب هر قیز- اوْغلان
یوْخدو بیر زاد کی، شالا باغلایالار بایراملیق
حتّی شال ساللایانی ایندی ائدیرلر عُریان
آلتمیش ایلدیر کی، چیخیرسان جیزیغیندان، «آرش»
بللیدیر کی، سنی یوْلدان چیخاریبدیر شیطان
نوْلایدی، نؤوروز عمی! سنده بوْللو رحمت اوْلایدی؟
بشرلره، داهادا سنده چوْخ محبّت اوْلایدی
«نوْئل بابا» وئریر هدیه، سئویندیریر هامی خلقی
کاش اوْنجا، اؤز ائلینه، سندهده کرامت اوْلایدی
«اقلیت»دیر اوْ، «اهلِ کتاب»دیر، همده کی «غربی»
ولی کاش اوْنجا فقط سنده بیر لیاقت اوْلایدی
اوْنون کیمی گئدیب، اوْغلان! نهدن «کتاب» اوْخومورسان؟
نوْلایدی سنده بیر آز علمه، درسه رغبت اوْلایدی؟
«پیامِ نور»دا، یا «آزاد»دا، آزجا درس اوْخویایدین
«لیسانس» آلاندا، بئکارلیق سنه مصیبت اوْلایدی!
آلایدین، اوْندا بو یوْل مسندین «وزارت» اوْلایدی
گئدهیدین، «اوستاد» اوْلایدین همان او مدرک الینده
ایشینده چیخسا ایگی، مین رقم حمایت اوْلایدی
کئچهک بو سؤزدن هله، عرض ائدیردیم: آی عمی نؤوروز!
نوْلایدی سنده بیر آز یوْخسولا محبت اوْلایدی؟
اوْلوبدو هر دنهسی پوستهنین، یوزاللی تومن- زاد
کاش آجیله- زادا، بیر عادلانه قیمت اوْلایدی
گلهنده نفت پولو سوفرایا، دوْلا کاسا- بوْشقاب
بیر آزجا شیرینیده- آجیلده اوْنلا دعوت اوْلایدی
بئش- آلتی دستده پالتار گئیهیدی آرواد- اوشاقلار
«تاناکورا»، یادا کی، ترس- آواند قسمت اوْلایدی
واریمدیر آلتی «سین» ائوده، اینانماسان، گل، اؤزون گؤر
اوْلایدی کاش بیریده، «یئددیسین» رعایت اوْلایدی
«سارا»، «سُمیّه» «ساناز»، همده «سوسن» ائوده قالیبلار
«سمر»ده وار، «سوْنا»دا، کاش «سوماق» کفایت اوْلایدی!
بو آلتی تورشامیش، اوْددان- سودان هر ایل آتیلیرلار
نولایدی بخت آچیلایدی، بولاردا راحت اوْلایدی؟
بو «اقتصادی تحول» هایاندا قالمیش، الهی؟
گلهیدی، یوْخسول ایشی اوْندا عیش- عشرت اوْلایدی «سوبسید»- یمیز
اوْلایدی نقدی، پول یاغایدی یاغیش تک
قیزیل- گوموشدن اوْ گون یوْخسولا عمارت اوْلایدی!
ایناندین هر شُعارا- وعدهیه، سفئهلهدین «آرش»!
کاش آزجا سنده عاغیل، منده چوْخلو ثروت اوْلایدی
در چهارشنبهسوری و عید و فلان…!
میپریم از رویِ آتش، پُرنشاط و شادمان
سُرخیاش از ما شود تا زردیِ ما هم از آن
اصلِ کاری سُرخی و زردیست، باقی را ولش
بیخیالش گر بسوزد خشتک و پا و فلان
تا که گردد باز این اقبال و بخت و غیره جات
چارشنبه میپریم از رویِ یک آبِ روان
نیست جایِ غصه و غم گر به جایِ بختها
باز گردد بندِ کفش و چیزِ دیگر ناگهان
از «تاناکورا» و یا از «دست دوّم» میخریم
کاپشن و شلوار و مانتو، بهرِ هر پیر و جوان
تنگ و کوتاهاش، مثالِ قبر، باشد پرفشار
گر بلند است و گشاد افتد ز تنها، هر زمان
گر برای «دید» ما رفتیم، صاحب خانه نیست
«باز دید» آیند اما پیش ما صد میهمان
پُرتقال و سیب میلمباند هرکسی چند تا
موز، نمیدانم کجا یک باره میگردد نهان
چون چهار روز است تعطیلی در این عید سعید
از سفر گویم؟… فقط تا انتهای کوچهمان!
تازه، آن هم پُر ترافیک و هوا آلوده است
سوخت هم سهمیهبندی چون شده، پس آی…، امان!
صد گره بندند بر سبزه، به روزِ «سیزده»
با امید فتح یک شوهر، تمام دلبران
گر هفشده تا درخت اینان گره بر هم زنند
شاید آن ترشیدههاشان نیز گردد کامران
سهمِ تو- «آرش»!- از این عید و بهار و غیرهجات
بود این که، قیمتِ اجناس گردد بس گران!
ايميل: news@.ir | شماره پيامک:000 |
- غم مخور! شعرطنزحمید آرش آزاد
- اخذ سند ۵۶ هزار مترمربعی “باغ گلستان” تبریز
- هوای تبریز همچنان برای گروههای حساس ناسالم است
- پیشنهاد استاندار آذربایجان شرقی برای ساخت شهرکی مخصوص سالمندان و کودکان بی سرپرست
- بانکها تفاوتی بین مشتریان خوشحساب و بدحساب نمیگذارند
- انتصاب دکتر طاهری خسروشاهی به عنوان مدیر روابط عمومی دانشگاه تبریز
- کسری ۱.۵ میلیارد مترمکعبی آبهای زیرزمینی آذربایجان شرقی چگونه جبران میشود
- ثبت بیش از ۲۹۸ میلیون تردد خودرویی در جادههای آذربایجانشرقی
- رئیس جهاد کشاورزی: آذربایجانشرقی در تامین گندم بینیاز از سایر استانهاست
- مدیریت واحد احیای دریاچه ارومیه باید تعیین تکلیف شود
- حل مشکلات شهری نیازمند همکاری نهادها و مشارکت رسانههاست
- عدم تخصیص ۲۱ هزار میلیارد تومان برای پروژههای آذربایجانشرقی
- ایمن سازی مدارس خواسته رییس جمهور است
- تطبیق آموزشهای سوادآموزی با استانداردهای بین المللی ضروری است
- مراسم افتتاحیه نمایشگاه توانمندی هنرمندان ایرانی پنجم دی برابر با ۲۵ دسامبر برگزار می شود
- پزشکیان:با افراد بی سواد،فرصت طلب و ریاکار به جایی نخواهیم رسید/ امید ایران، جوانان هستند
- ۱۷ هزار نفر در صنایع دستی آذربایجان شرقی فعالیت دارند
- یکپارچه سازی اراضی کشاورزی پیش نیاز خودکفایی است
- مظالب چهارم دی ماه…. سالروز تولد حمید آرش آزاد
- بازار تاریخی تبریز خاستگاه حل مشکلات شهر است
- امام جمعه تبریز: مسأله کاهش و پیری جمعیت باید جدی گرفته شود
- استاندار: جای صندوق توسعه ملی در آذربایجان شرقی خالی است
- مدیر مسئول «صدای زنان» در دیدار استاندار با بانوان فعال فرهنگی مطرح کرد:
- چالشهای قانونی احیای معادن؛ فعالان محیطزیست خواستار تغییرات جدی هستند
- افزایش ۲۳ درصدی مصرف گاز در آذربایجان شرقی
- پزشکیان به مصر سفر می کند
- شهردار: تبریز نماد جهانی هنر و انسانیت است
- استاندار آذربایجان شرقی: با ادارات متخلف در مصرف انرژی برخورد می شود
- قطع برق باغ ویلاها در تبریز
- تعطیلی پنجشنبهها و کاهش ساعات کاری در دستور کار مجلس قرار میگیرد